مىشود، از آن جمله
عادت، اذلال. در مثل مىگويند «دانه» يعنى او را خوار كرد و مالك او شد. شعر حماسه
از همين معناست كه گفته است: دنّاهم كما دانوا [1] و معناى
ديگر دين مجازات است چنان كه خداوند متعال مىفرمايد انّا لمدينون، يعنى آنها را
پاداش مىدهيم و از همين معناست مثل مشهور: كما تدين تدان، «چنان كه جزا بدهى جزا
مىبينى». معناى ديگر دين طاعت است. در مثل مىگويند. دان له، «از او اطاعت كرد»،
شعر عمرو بن كلثوم به اين معناست: عصينا لملك فينا ان تدينا [2] در عرف
شرعى دين بر شرايعى كه از جانب خدا بوسيله پيامبر صادر مىشود اطلاق مىشود.
(قرنه): براى
او همتا قرار دارد، مقارنت به معناى اجتماع است و از قرن الثور و غيره گرفته شده
است، از همين معناست قرنى كه در سن و سال به كار مىرود و به مردمى كه در يك زمان
وجود دارند قرن اطلاق مىشود.
(المزائله): جدايى طرفين (السّكن): هر چيزى كه
بوسيله آن آرامش پيدا كنند (المتوحّد بالامر): مبرّا از شركت با ديگران در چيزى
(استيناس بالشىء): گرايش به سوى چيزى و آرامش يافتن به وسيله او. به همين معناست
تأنّس و از همين ريشه است انيس و مونس.
(استيحاش):
ضدّ استيناس، نفرت داشتن طبع به خاطر نبودن انيس و مونس.
[ترجمه]
«سپاس
پروردگارى را سزاست كه گويندگان از اداى سپاس او ناتوانند و شمارندگان از شمارش
نعمتهاى او درماندهاند و كوشندگان از اداى حقّ او