جمله «و ما كنت
ثاويا» بر جمله «و ما كنت من الشاهدين» عطف شده است، نه بر جمله «و لكنّا»، زيرا
اگر بر جمله ما قبل خود و لكنّا ... عطف مىشد، در پوشش حكم لكنّ قرار مىگرفت و
تقدير جمله چنين بود: لكنّك ما كنت ثاويا و اين از نظر معنى باطل بود، و اگر و ما
كنت من الشاهدين، بدون در نظر گرفتن جمله بعدى «و لكنّا ...» عطف گرفته شود كلمه
لكن در موضع خود قرار نگرفته و چنين عطفى جايز نيست (منظور اين است كه تمام جملات
در رابطه عطفى معنا داشته و مكمل يكديگرند).
فصل پنجم
در باره حذف و اضمار
كه داراى دو
بحث است
بحث اوّل-
در باره حذف مفعول،
مبتدا و خبر
است: حذف مفعول گاهى مقصود از فعل متعدّى تنها نسبت آن به فاعل است در اين حال فعل
متعدّى در عدم نياز به مفعول مانند فعل غير متعدّى است. مانند اين كه بگويى: فلان
يحلّ و يعقد و يأمر و ينهى و يضرّ و ينفع، (در اين مثال مفعول حذف شده است) و
مانند سخن خداوند متعال: «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ
قائِماً»[1]، در اين آيه نيز مفعول حذف شده است.
گاهى مقصود
از ذكر فعل متعدّى، نسبت دادن آن به مفعول است لكن مفعول به يكى از دو منظور حذف
مىشود.
1- هر چند
مفعول مورد نظر هست ولى براى توهّم تعظيم و تفخيم حذف مىشود مانند شعر بخترى