اسم الکتاب : درسهايي از نهج البلاغه المؤلف : منتظري، حسينعلي الجزء : 1 صفحة : 382
"لقاء جنود خدا" را نمي تواند درك كند، آدم يعني قوه عاقله ميتواند به خدا
برسد و در درياي معارف غرق شود، اما قوه واهمه نمي تواند آن را درك كند. قوه
واهمه فقط لذايذ و متاع دنيا و امور پست را ميبيند، پس شيطان سمبل قوه واهمه و
آن قوايي است كه از قوه واهمه فرمان ميبرند و شما را از بهشت معرفت حق باز
ميدارند; و اين كه در روايت است كه شيطان گفت : من مسلط باشم بر بني آدم و
مانند خون در رگ و ريشه آنها جريان داشته باشم [1] همين قوه واهمه است كه بر شما
مسلط است و هميشه شما را وسوسه ميكند، آن وقت خداي تبارك و تعالي فرمود:
آنهايي كه بندگان من هستند تسليم تو نمي شوند;[2] يعني اگر كسي بنده خدا باشد
فرمان قوه واهمه را نمي برد و عقل او را به مرتبه بالا ميرساند.
اين كه شيطان گفت : من از آتش خلق شده ام و آدم از گل درست شده است،
براي اين كه قوه عاقله ما با اين كه از مرتبه عقل است از همين خاك خلق شده است .
همين طور كه در فلسفه مرحوم صدرالمتألهين آمده كه چنين نيست كه انسان از خاك
باشد و يك نفس مجرد و عقلي هم از خارج به آن متصل كنند، بلكه نفس محصول
عالي همين ماده است كه ماده در اثر حركت جوهري و تكاملي به سرحد عقل
رسيده، يعني نطفه در اثر تكامل عقل شده است .[3]
اين كه شيطان از آتش است به اين معناست كه قوه واهمه از روح بخاري است،
چون ميگويند در خون انسان يك روح بخاري وجود دارد كه از آن به آتش تعبير
شده است، و اگر آن روح بخاري در رگ و ريشه انسان نباشد قواي انسان از كار
ميافتد; پس شيطان از آتش است، يعني همين كه قوه واهمه با آن روح بخاري
ارتباط دارد.
[1] بحارالانوار، ج 11، ص 141
[2] سوره حجر، آيه 42
[3] اسفار، ج 8، ص 330
اسم الکتاب : درسهايي از نهج البلاغه المؤلف : منتظري، حسينعلي الجزء : 1 صفحة : 382