اسم الکتاب : درسهايي از نهج البلاغه المؤلف : منتظري، حسينعلي الجزء : 1 صفحة : 296
عزرائيل گفت : من مأمورم و اين دستور خداست، لذا دستور خدا را اجرا كرد.[1]
مثل اين است كه مأموري كه در مقابل عجز و لابه تحت تأثير واقع شود
نمي تواند كاري انجام دهد، بايد مأمور در انجام مأموريت قاطعيت داشته باشد.
بعد خداوند تبارك و تعالي به عزرائيل خطاب كرد حالا كه تو در مقابل زمين
تسليم نشدي و كار را به انجام رساندي عاقبتش هم با توست، من قبض روح اين
انسانها را هم در اختيار تو قرار ميدهم .
مسأله قبض روح خيلي مهم است، زيرا وقتي يك نفر را قبض روح ميكنند همه
گريه و زاري ميكنند و عصباني هستند. مأموري ميخواهد كه مظهر خشونت و قهر
خدا باشد و تحت تأثير واقع نشود، پس عزرائيل از طرف خداوند تبارك و تعالي اين
كار را كرد.
اين كه حضرت ميگويد "خدا جمع كرد" يعني به دستور خدا اين كار انجام شد.
عينا مثل همان قبض روح اشخاص كه در قرآن يك جا به خود خدا نسبت داده شده
كه ميفرمايد: (الله يتوفي الانفس حين موتها)[2] خدا قبض روح ميكند مردم را
در حين موت، و در جايي ديگر از قرآن دارد كه : (قل يتوفيكم ملك الموت الذي
وكل بكم)[3] شما را قبض روح ميكند ملك الموتي كه موكل شماست . در اينجا فعل
و كار به ملك الموت نسبت داده شده است .
به طور كلي وقتي كه يك نفر دستور ميدهد و ديگري عمل ميكند، ميتوان كار
را به دستور دهنده هم نسبت داد. اين كه خدا خاك را جمع آوري كرد، منافات ندارد
با روايتي كه ميگويد عزرائيل جمع آوري كرد. اما چرا خدا از خاكهاي مختلف
جمع آوري كرد؟