اسم الکتاب : درسهايي از نهج البلاغه المؤلف : منتظري، حسينعلي الجزء : 1 صفحة : 210
در چشم انسان نباشد چشم انسان نمي بيند، اما جان مجرد است و به چشم
احاطه دارد. اين طور نيست كه نظير چشمي در كنار چشم باشد، جان داخل چشم
است و به واسطه جان است كه انسان ميبيند، اگر جان در چشم نباشد
نخواهد ديد; بنابراين جان در چشم شما هست . اما اين "در آن هست" مثل اين
نيست كه آب در كوزه هست، چرا كه آب جسم است كوزه نيز جسم است و اينها
حال و محل اند، ولي جان با چشم اين طور نيست، خداي تبارك و تعالي نسبت به
همه عالم اين گونه است ; حضرت علي (ع) در رابطه با اين مطلب عبارتهاي ديگري
نيز در نهج البلاغه دارند كه همين معنا را ميدهد:
1- يكي از آنها كه از همه روشن تر است در خطبه 186 نهج البلاغه عبده ميباشد
كه ميفرمايد: "و ليس في الاشياء بوالج و لا عنها بخارج" خدا در اشياء فرو نرفته،
مثل آب كه در جسمي فرو رفته باشد، ولي از اشياء بيرون هم نيست .
2- در خطبه 179 چنين ميفرمايند: "قريب من الاشياء غير ملامس، بعيد منها
غير مباين" خدا به همه موجودات نزديك است اما نه اين كه با موجودات
لمس كند، و دور است از موجودات اما نه اين كه بينونت و جدايي داشته باشد.
دور بودن به اين معناست كه اين ممكن است و آن واجب، اين مخلوق است و
آن خالق، اين معلول است و آن علت، اين جلوه است و آن مستقل، اين فقر است و
آن غنا; بينونت و جدايي نيست چون احاطه دارد.
3- در خطبه 163 چنين آمده است : "لم يقرب من الاشياء بالتصاق، و لم يبعد
عنها بافتراق" خدا نزديك نيست به اشياء به شكلي كه چسبيده باشد به آنها
- چون كه چسبيدن مال دو جسم است - از طرفي دور هم نيست از موجودات
به اين كه جدا باشد از آنها، زيرا به آنها احاطه دارد.
4- در خطبه 152 ميفرمايد: "و الشاهد لا بمماسة، و البائن لا بتراخي مسافة"
خدا در همه جا حاضر و شاهد است نه به آن گونه كه تماس داشته باشد - مثل دو
اسم الکتاب : درسهايي از نهج البلاغه المؤلف : منتظري، حسينعلي الجزء : 1 صفحة : 210