اسم الکتاب : درسهايي از نهج البلاغه المؤلف : منتظري، حسينعلي الجزء : 1 صفحة : 134
كنند، مثلا كسي پيش شما ميگويد: ميدانيد در شيراز عالمي هست و مردم به او
ارادت دارند؟ شما اگر چنانچه با آن عالم سابقه نداشته باشيد از گفته اين شخص
اجمالا اطلاع پيدا ميكنيد كه در شيراز عالمي با اين صفات و اين كمالات هست،
اين "شناخت" نيست بلكه "علم" يا "يقين" است ; اما ممكن است وقتي كه
مشخصات آن عالم را ميگويد شما او را بشناسيد; ولي دانستن شناختن نيست .
علم عبارت است از احاطه اي كه انسان نسبت به مسائل كلي پيدا ميكند. البته
علمي كه اينجا ميگوييم غير از علم امروزي است كه فلسفه را با علم
فرق ميگذارند، علم يعني دانايي (دانستن) و اين شناخت نيست .[1] در مورد مثال
بالا شناخت هنگامي است كه من شخصا با آن عالم برخورد داشته باشم و او را با
همه صفات و مشخصاتي كه دارد يافته باشم ; اخلاق، رفتار و روش و معاشرتش را
ديده باشم و از رفتار او به روحياتش پي برده باشم و... وقتي همه اينها محقق باشد
آن وقت ميگويم من او را ميشناسم و نسبت به او شناخت دارم، و اين غير از آن
است كه اجمالا بدانم چنين عالمي در آن شهر وجود دارد.
"التصديق به" يعني در قلبم باورم آمده باشد و او را يافته باشم و در حقيقت
خداي تبارك و تعالي را در درون ذاتم با صفات و كمالاتي كه دارد يافته ام، و اين
مرحله كمي نيست . از حضرت علي (ع) پرسيدند: "هل رأيت ربك ؟" تو خداي
خودت را ديده اي ؟ فرمود: "ما كنت اعبد ربا لم اره"[2] من خدايي را كه نديده باشم
هرگز ستايش نكرده ام ; سپس ميگويد: البته او را با چشم نديدم بلكه او را با حقايق
ايمان يافتم . براي اثبات وجود حق تعالي متكلمين و فلاسفه اسلامي از راههاي
[1] لازم به يادآوري است كه علم به معناي احاطه به مسائل كلي، معادل آن در انگليسي Knowledge است ; در صورتي كه علم به معناي دانستنيهاي تجربي، معادل آن Science است ; و ميان اين دو فرق است .
[2] كتاب التوحيد، ص 109; و بحارالانوار، ج 4، ص 44
اسم الکتاب : درسهايي از نهج البلاغه المؤلف : منتظري، حسينعلي الجزء : 1 صفحة : 134