responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : نورى از ملكوت، زندگانى آيتاللّه العظمى گلپايگانى المؤلف : مهدى لطفى    الجزء : 1  صفحة : 236

«خاطره‌اى از روزهاى آخر عمر شريفشان»

حاج آقا باقر نقل كردند:

در روزهاى آخر عمر آقا رسم بر اين بود كه يكى از اعضاء خانواده شب كنار آقا مى‌ماند، ولى من هم شب به آقا سر مى‌زدم، در يكى از شبهاى آخر عمر شريفشان ساعت 2 نصف شب آمدم به آقا سر بزنم ديدم كه آقا نشسته‌اند، عرض كردم، آقا چرا نمى‌خوابيد؟ فرمودند: مى‌خواهم براى تجديد وضو بروم. سؤال كردند: چرا شما نخوابيده‌ايد. عرض كردم آمدم تا به شما سر بزنم.

آقا را بردم وضو گرفتند، بعد از وضو گرفتن كه آقا را مى‌آوردم به طرف هال فرمودند: من بابا نداشتم كه خدمت كنم، ولى براى تو هم باباى پرزحمتى بودم. عرض كردم آقا، براى من افتخار است كه خدمت شما كنم، و در خدمت پدر و مرجع شيعه باشم. و افتخار مى‌كنم كه دستم به بدن شما مى‌رسد .... فرمودند: حالا ديگر ماندنم براى شما زحمت است حالا ديگر بايد رفت.

اسم الکتاب : نورى از ملكوت، زندگانى آيتاللّه العظمى گلپايگانى المؤلف : مهدى لطفى    الجزء : 1  صفحة : 236
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست