كه از فرعون و از نمرود شدّاد
ندارد كس چنين ظلم و ستم ياد
سه روزى اندر آن حال آل عترت
به سر بردند با صد رنج و زحمت
روانه شدن اهل بيت طهارت (ع) به شام
(1)
ز زنگ عشق چون پر شد ترانه
به شام غم شدند ايشان روانه
چو شد از كوفه نور صبح ايمان
فروزان سوى شام كفر و طغيان
همان سردار با آن لشكر شوم
روان كشتند سوى شام ميشوم
به سرعت سير كردندى شب و روز
همه ره را چو سير چرخ پيروز
به راه و بىره از قطع مراحل
به دير راهبى كردند منزل
وقايع دير راهب
(2)
چو دير دير، پا ديرى بد آنجا
مسيحا رتبتى را بود مأوا
كه بر ناقوس چتر چارمين كاه
زده زنگ از ترانه ذكر اللَّه
سپاهى كشن ديد آن مرد هشيار
كه شد از پهنه هامون نمودار
سرى ديد اندر آن لشكر نمايان
كه از نوك سنان باشد درخشان
به خود ميگفت يا رب سرّ اين سر
كه باشد كس سنان گرديده پيكر؟
مگر حشر است و اين قومند محشور
كه مهر از فرقشان يك نيزه شد دور