اسم الکتاب : کشف الیقین ت آژیر المؤلف : علامه حلی الجزء : 1 صفحة : 302
خواستند و على نزد آن دو آمد و فرمود: اى ابو بكر! اتّفاقى
افتاده است؟ ابو بكر گفت: نه، اتّفاقى جز خير پيش نيامده است. پيامبر 6 به من و
عمر گفت: نزد على رويد تا پيرامون آن چه در شب برايش پيش آمده با شما سخن گويد.
پيامبر 6 نيز در اين هنگام بيامد و فرمود: اى على! پيرامون آن چه در شب براى تو
پيش آمده با آن دو سخن گو.
على (ع) عرض كرد: شرمم
مىآيد يا رسول اللَّه! پيامبر 6 فرمود: همانا خداوند از حق آزرمى ندارد. پس على
(ع) گفت: در حالى كه به صبح نزديك مىشديم براى طهارت، آب مىخواستم و ترسيدم نماز
صبح را از دست بدهم. براى يافتن آب، حسن را به راهى و حسين را به راهى فرستادم و
آنها دير كردند و اين مرا غمگين ساخت. ناگاه ديدم كه سقف گشوده شد و سطلى آويزان
به ريسمانى پايين آمد، چون به زمين رسيد ريسمان آن را گشودم و ديدم كه در آن آب
قرار دارد، پس براى نماز، خود را پاكيزه كردم و غسل نمودم و نماز گزاردم و سپس سطل
و ريسمان بالا رفتند و سقف به هم برآمد.
پيامبر 6 به على
فرمود: آن سطل از بهشت بوده است و آب آن از رود كوثر و ريسمان آن از ديباى بهشتى.
اى على! در اين شب چه كسى همچون تو بوده است كه جبرئيل خدمتش كند.
مبحث هفدهم: در توصيف
حضرت به سيادت و آقايى:
خوارزمى[1]- از ابن
عبّاس روايت مىكند كه گفت: پيامبر 6 به على بن ابى طالب (ع) نظر كرد و فرمود:
تو در دنيا و آخرت آقايى، هر كه تو را دوست بدارد مرا دوست داشته است و دوست من
دوست خداوند سبحان است، و دشمن تو با من دشمن است و دشمن من دشمن خداوند سبحان
است. واى بر كسى كه پس از من، دشمنى تو در سينه داشته باشد.
اخطب بن محمّد[2]- مىگويد:
پيامبر 6 فرمود: هنگامى كه در شب اسراء به آسمان برده شدم ناگاه قصرى ديدم سرخ
از ياقوت كه مىدرخشد، پس در باره على به من وحى شد كه: او آقاى مسلمانان و امام
پرهيزكاران و جلودار پيشانى سپيدان حجلهنشين است.