اسم الکتاب : کشف الیقین ت آژیر المؤلف : علامه حلی الجزء : 1 صفحة : 114
سويد بن غفلة مىگويد:[1]-
بر على بن ابى طالب (ع) وارد شدم و او را نشسته يافتم در حالى كه در برابرش يك
دورى شير قرار داشت كه از شدّت ترشيدگى بويش به مشام من هم مىرسيد و در دست، گرده
نانى داشت كه پوستههاى جو بر آن آشكار بود. على آن نان را مىشكست و هر گاه از
شكستن آن ناتوان مىشد نان را با زانو مىشكست و در شير مىريخت. پس فرمود: نزديك
شو و از خوراك ما بخور. عرض كردم: من روزه دارم.
حضرت (ع) فرمود: از
پيامبر 6 شنيدم كه مىفرمود: «هر كه روزه، او را از خوردن خوراكى باز دارد كه
مايل به خوردن آن است بر خداوند حق است كه خوراك بهشت بدو خوراند و از نوشيدنى
فردوس سيرابش سازد».
من به كنيز او كه [در
نزديكى حضرت] ايستاده بود گفتم: واى بر تو اى فضه آيا در باره اين پيرمرد از خدا
نمىهراسى، آيا خوراك او را غربال نكردهاى؟ من در خوراك او سبوس مىبينم. فضّه
گفت: به ما دستور داده است خوراك او را غربال نكنيم. حضرت به من فرمود: به كنيز چه
گفتى؟ و من گفتگويم را با فضّه به عرضش رساندم.
حضرت (ع) فرمود: پدر و
مادرم فداى كسى باد كه طعام او غربال نشد و سه روز از نان گندم سير نگشت تا آن كه
خداوند، جان او بستاند[2]- (پيامبر
اكرم 6).
روزى حضرت (ع) از بازار
مىگذشت. پيراهنى خريد به سه درهم. اين پيراهن تا ميان زانو و مچ حضرت (ع) را
مىپوشاند. حضرت (ع) هنگام پوشيدن آن فرمود: خداى را سپاس كه پر پرندگان را به من
روزى كرد تا با آن خود را در ميان مردم زيبا كنم[3].- على (ع) مىفرمايد: اى زر! ديگرى
را بفريب، اى سيم! ديگرى را بفريب[4].- حضرت (ع)
روزى به بازار رفت در حالى كه شمشير خويش را به همراه داشت تا آن را به فروش
رساند. پس فرمود: چه كسى اين شمشير را از من مىخرد؟ سوگند به خدايى كه هسته را
شكافت با اين شمشير چه بسيار اندوه از چهره پيامبر خدا 6 زدودم، و اگر