responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : غم نامه کربلا ت اللهوف علی قتلی الطفوف المؤلف : سید بن طاووس    الجزء : 1  صفحة : 75

شمشيرى كه در دستش بود شكست [با توجّه به اينكه هانى در اين هنگام 89 سال داشت‌] هانى جهيد تا شمشيرى را كه در دست يكى از نگهبانان بود بگيرد و از خود دفاع نمايد، ولى آن نگهبان شمشيرش را نگهداشت و از گرفتن هانى جلوگيرى نمود. ابن زياد فرياد كشيد:

«هانى را بگيريد و او را كشان‌كشان به سوى يكى از حجره‌هاى كاخ بكشانيد و در آنجا زندانى نماييد، و در آن حجره را قفل كنيد و نگهبانى را بر آن بگماريد.» مأموران، دستور ابن زياد را اجرا كردند. در اين هنگام اسماء بن خارجه، و به قولى حسّان بن اسماء برخاست و به ابن زياد رو كرد و گفت: «اى امير! ما فرستادگان نيرنگباز به سوى هانى بوديم، تو ما را براى آوردن هانى فرستادى، او را آورديم، ولى صورتش را مجروح كردى و خون چهره‌اش را به محاسنش سرازير نمودى، و اكنون مى‌پندارى او را خواهى كشت!» ابن زياد از سخن اسماء خشمگين شد و گفت: «تو اينجا هستى؟» سپس دستور داد او را آنقدر زدند، كه به زمين افتاد، سپس او را در گوشه‌اى از دار الإمارة به زنجير كشيده و زندانى كردند، او گفت: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‌، اى هانى كشته‌شدنم را به تو خبر مى‌دهم.»

شورش كوتاه قبيله مذحج‌

راوى گويد: به عمرو بن حجّاج كه دخترش همسر هانى بود، خبر رسيد كه هانى را كشته‌اند، او با همه افراد قبيله مذحج به طرف دار الإمارة حركت كردند، و آن را در محاصره خود درآوردند، عمرو فرياد زد: «من عمرو بن حجّاج هستم، اين مردم، سواران‌

اسم الکتاب : غم نامه کربلا ت اللهوف علی قتلی الطفوف المؤلف : سید بن طاووس    الجزء : 1  صفحة : 75
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست