249- كسى كه روزگار را آزموده باشد و از ضربه مالى و فراق دوستان احساس ناراحتى نكند خردمند نيست.
اى گشته به علم و معرفت شهره شهر
زنهار مباش غافل از خويش كه دهر
گه مال تو از جفا به تاراج دهد
گه كام تو از فراق سازد چون زهر
در سوگ زهرا 3 و محمّد 6 250- محبوبى كه حبيب ديگرى نمىتواند جاى او را بگيرد و براى غير او در قلب من جائى نيست.
251- محبوبى كه از چشم و جسم من پنهان گرديده، اما محبوب من از قلب من پنهان نخواهد شد.
آن مه كه دلم از او منور باشد
وز دورى او ديده مكدر باشد
از پيش نظر رفت و ليكن همه دم
در لوح خيال من مصور باشد
252- مرا چه مىشود؟ در ميان قبرها ايستادهام و به قبر محبوبم سلام مىدهم و او جواب مرا نمىدهد.
253- آى محبوب من چرا پاسخ سلام مرا نمىدهى؟! آيا پس از مردن و جدائى ميان ما، محبّتي كه ميان دوستان است فراموش كردهاى؟!
اى بهر وفا و معدن صدق و صواب
بر مهر تو ثابتم ز من روى متاب
گاهى كه زيارت تو باشد كامم
در وقت سلام ملتفت شو به جواب