روزگار و شكستها را درهم شكستيم.
1545- در هر جنگى شمشيرهاى ما، جمجمهها را از روى بدنها بپرواز در مىآورد.
1546- هركس بخواهد ما را كنار بزند با او مخالفت مىكنيم و آن كس كه با ما همراهى كند نسبت به او محبت خواهيم كرد.
1547- شمشيرهاى ما اخلالگران را بجاى خود مىنشاند و شخصيتهاى سربهزير و گوشهگير را، بمقام و عظمت مىرساند.
مائيم كه بر تخت حقيقت شاهيم
مائيم كه در برج طريقت ماهيم
مائيم كه چون بحر يقين موج زند
از هرچه كسى گمان برد آگاهيم
شكايت از منافق 1548- آيا از زيردستان خود كه جاهل هستند و از دستور خدا درباره من آگهى ندارند و هر حرف حرامى را مىگويند، عذرخواهى كنم؟!
1549- پس از پيامبر ما 6 رياست بمن مثل همان دسته دلو آب كه به گوشهاش بستگى دارد، تكيه داشت و مخصوص من بود.
1550- نه در زمان پيامبرى آن حضرت پرهيزكار بودند و نه پس از آن حضرت تعهد و پيمانهاى خود را رعايت كردند.
1551- اگر براى من جايز بود، ملت را به خودشان واگذار كنم، از مردم كناره مىگرفتم و آنها دستهدسته مىشدند.
خواهند جماعتى كه تزوير كنند
وز حيله طريق شرع تغيير كنند