1200- جوانمرد دوست ندارد رفيق خود را از دست بدهد ولى راهى براى تأمين خواستههاى او وجود ندارد.
1201- از دست دادن ثروت مهم نيست، بلكه مصيبت بزرگواران اهميت دارد (چون قابل جبران نيست.)
1202- به همين جهت پهلوى من روى رختخواب آرام ندارد و خوابم نمىبرد و آتش فراق (ديدار فاطمه 3 و احمد 6) قلب مرا آتش زده است.
دارد دل من كدورت از شام فراق
تا چند شوم تيره ز أيّام فراق
زهرى كه به حال مىخورم از جاى فراق
يا رب كه برافتد ز جهان نام فراق
رفتن جوانى و آمدن پيرى 1203- خانه آشنا و آسايش به مهمانى كه وارد شده خوش آمد مىگويد و دوستى را كه كوچ كرده و حركت نموده است به خدا مىسپارم.
1204- جوانى آنچنان پشت كرده كه گويا نبوده است و پيرى آن طور وارد شده كه گويا هميشه وجود داشته است.
1205- پيرى گويا همانند صبح روشن شد و جوانى مثل ماه شب چهاردهم پنهان گرديد و غروب نمود.
1206- خدا جوانى و پيرى را باهم رحمت كند، زيرا جوانى كه رفته جالب بود و پيرى هم كه جاى آن آمد خوب است.
افسوس كه أيّام جوانى بگذشت
أحوال دلم چنانكه دانى بگذشت
از مشرق مرگ صبح پيرى بدميد
اوقات سرور و كامرانى بگذشت