دنيا بلاخيز است 1074- از دنيا و سرمايه و ابزار آن بيزارم، زيرا براى غم خلق شده است.
1075- غمهاى دنيا ساعتى پايان نمىپذيرد، قدرتمند و زيردست همه در غصه غرقاند.
روزى كه قضا تخم وجودت مىكشت
با خاك تو صد غصه و اندوه سرشت
دنيا به مثل دوزخ عاقل باشد
خرم نشود از او مگر أهل بهشت
دوست واقعى ناياب است 1076- بصورت ناشناس درباره خود سؤال كردم ببينم چه كسى براى من دل مىسوزاند و آيا رفيق راستگوئى يافت مىشود؟
1077- در پاسخ من گفتند: دو چيز است كه ناياب است دوست صميمى و راستگو و تخم عقاب.
هرچند كه من گرد جهان گرديدم
از أهل كسان حال دنيا پرسيدم
يك يار وفادار نديدم هرگز
وز باب صفا غير سخن نشنيدم
شكايت از دوستان منافق 1078- خاك بر سر روزگار، زيرا عصر نافرمانى و زيرپاگذاشتن حقوق است نه رعايت وظيفه و حقوق نسبت به يكديگر.
1079- هر رفيقى به رفاقت خود وفادار نيست و هر دوستى در دوستى خود