سخن با زنى كه به آن حضرت بد مىگفت 721- تا چه موقع هر
شب بدگوئى مىكنى؟! چرا آتش جدائى و قطع رحم را نمىافروزى.
722- كمى مهلت بده،
روزگار كافى است ميان افراد جدائى افكند در انتظار جدائى از طرف روزگار باش.
تا چند ز هر طرف برانگيزى گرد
و ز جهل كنى بر دل من خود را سرد
چون خوى زمانه است انگيز فراق
فارغ بنشين كه كار خود خواهد كرد
ستايش از قناعت 723- كسى كه
ظرف خرمائى دارد و هر روز يك مرتبه از آن مىخورد و قناعت مىكند پيروز است.
جمعى كه ز شوق رو به طاعت دارند
و ز نور و صفاى دل بضاعت دارند
مانند هما شاكر و فارقبالند
سيمرغ صفت قاف قناعت دارند
آزادى و آزادگى 724- اگر
مىخواهى آزاده باشى همانند غلامان و بندگان شايسته خدا زحمت بكش و چشم از تمام
مردم روى زمين بپوش و اميدى به آنان نداشته باش.
725- نگو: اين كار ذلتآور است، زيرا نظر مردم نسبت به انسانى كه
طمع به آنان دارد ذليلكنندهتر مىباشد. وقتى از ديگران بىنياز باشى از تمام
مردم باارزشترى.