عبد الرحمن در كوفه قطام دختر اصبغ تميمى را ديد و عاشق او شد
و از وى خواستگارى كرد.
قطام گفت: مهر من كشتن
على 7 است كه پدرم را كشته است ...
امام على 7
از امام حسين 7 و امام حسن 7 پرسيد چند روز از ماه رمضان
باقى است؟ وقتى جواب دادند امام 7 دستى به ريش خود كشيد و فرمود: بزودى
ريش مرا شقىترين مردم با خون سرم رنگين مىسازد.
ابن ملجم با شنيدن اين
جمله از آن حضرت مضطرب گرديد و خود را در اختيار امام 7 قرار داد عرض
كرد: دستهاى مرا قطع كن.
امام 7 با
اينكه از نقشهى او آگاه بود فرمود: تو در نظر من گناهى نكردهاى، با جملهاى كه
گفتم خواستم خبرى كه رسول خدا 6 به من داده بود بخاطر بياورم.
رسول خدا 6 فرمود: قاتل من مردى از طائفه مراد است.
امام 7 در
شعر خود براى توجه عبد الرحمن اشاره به وعده و معاهده قطام مىكند و به او گوشزد
مىنمايد كه از مسير صحيح با قصد خود خارج گرديده است.
نكتهى حساس مطلب
اينست كه إسلام قصاص قبل از جنايت را جائز نمىداند و امام 7 به همين
دليل نهتنها بفكر قتل ابن ملجم نمىافتد بلكه او را آزار هم نمىرساند، منع هم
نمىكند بعد از ترور هم دربارهاش سفارش مىكند و همين است فرق امام على 7 با مردم ديگر. فرق ميان إسلام مجسم و مسلمان حرفى!
رجز امام 7
در راه مسجد كوفه 592- راه مؤمن مجاهدى را كه در راه خدا انجام وظيفه مىكند و
غير از خداى يكتا عبادت نمىكند باز كنيد.
593- راه كسى را كه
مردم را بيدار مىكند و بسوى مساجد مىكشاند بگشائيد.