قهرمانى آزمودهام.
293- آنگاه كه شيران جنگ آتش جنگ را افروخته وارد ميدان مىشوند و از صولت قهرمانان پنهان مىگردند،
294- فكر مىكنم از شدت حرارت من بمن نزديك نگردند، گاهى با نيزه حمله مىكنم و گاهى با شمشير.
295- اگرچه روزگار مغلوب گردد من غالب هستم، همتاى جنگى در نزد من با خونش رنگين مىگردد.
پاسخ امام 7 به مرحب 296- من على 7 و فرزند عبد المطلب هستم. پاكسرشت، داراى قدرت حمله و غضب هستم.
297- در دامن جنگ و ناگواريهاى حوادث و در خانهى عزتى كه اختلاف در آن راه نيافته رشد كردهام.
298- در دست راست من است شمشيرى تيز كه غمها را از هم مىشكافد. هركس به چنگ من بيفتد مرگ و هلاكت را ديدار مىكند.
299- زيرا دست مثل من با سرها بازى مىكند.
امروز كه گاو چرخ قربان من است
كو شيردلى كه مرد ميدان من است.
بر پاى سمند[1] من سر خصم مدام
گوئيست كه سرگشته چوگان من است
[1]- سمند مثل كلمه خدنگ به معناى اسب.