اسم الکتاب : در سوگ امیر آزادی (ترجمه مثیر الأحزان) المؤلف : ابن نما حلی الجزء : 1 صفحة : 156
كه از همين جا از ما جدا شود و به وطن خويش بازگردد، كرايه او
را از مبدأ حركت تا اينجا محاسبه و خواهيم پرداخت.» پس از اين بيان بود كه گروهى
از كاروانيان مزد خويش را گرفتند و به راه خويش رفتند و پارهاى ديگر از جدايى
سرباز زدند و راه همراهى را برگزيدند و با كاروان آزادى به سوى عراق، يا در حقيقت
به كوى شهادت حركت كردند.
از مردم كوفه بگو!
كاروان به راه خويش
ادامه داد تا به دشت «عقيق» رسيد.
در آنجا بود كه حسين
7 به مردى آگاه و روشنفكر از بنى اسد، به نام «بشر بن غالب» بر خورد كه
گويى از كوفه به سوى حجاز روان است.
آن حضرت پس از پرسوجو
از حال آن بنده خدا و دريافت هوشمندى و آگاهىاش، به او فرمود: از مردم كوفه بگو!
چگونه آنجا را پشت سر نهادى؟
«بشر» گفت: سرورم!
قلبهاى مردم همراه شماست، امّا جوّ خشونت و ارعاب و تهديد وحشتناكى سايه افكنده
است كه در همان حال شمشيرها با رژيم سياهكار اموى است. «القلوب معك، و السّيوف مع
بنى اميّه.» سالار شايستگان فرمود: درست ارزيابى نموده و راست مىگويى اى برادر
اسدى!
«صدّقت يا أخا بنى
أسد.»
[1] [آرى، اگر در جامعه
آزادى انديشه و عقيده، آزادى بيان و قلم، آزادى مطالعه و شناخت، آزادى سنجش و
مقايسه ميان دعوتها و نداها و ادّعاها و چهرهها و مكتبها و سليقهها و جريانها و
آزادى گزينش بود و به مردم اجازه مىدادند تا- به بيان قرآن- ديدگاهها و سخنان
گوناگون را بشنوند و بهترين آنها را برگزينند، بىگمان دلها و جانها و انديشهها و
دستها با حسين 7 و آرمان بلند و انسانى او بود، امّا دست بيداد و
سياهكار اختناق و خودسرى و استبداد و خشونت و خودسرى، چنان جوّ ناامنى و وحشت و
ترورى پديد آورده بود كه دلها با حسين و راه و رسم عدالتخواهانه و آزادمنشانه و
بشر دوستانه و برنامه اصلاحى و نجات بخش او بود،