اسم الکتاب : الطرائف ت داود إلهامی المؤلف : سید بن طاووس الجزء : 1 صفحة : 435
بصره
بود، گرفتند و موهاى سر و صورت و ابروان او را كندند و بعد از ضرب تازيانه از شهر
بيرون كردند و متجاوز از صد نفر بىدفاع را به قتل رسانيدند.
آنگاه سوار بر شتر عسكر نام شده كه با پوست
پلنگ و زره پوشانده بودند مانند يك مرد جنگى (زمان جاهليت) به ميدان حاضر شد و خون
هزار نفر به جهت قيام او به زمين ريخته شد آن هم در مقابل على بن ابى طالب 7 شخصيت بزرگى كه بزرگان علماى اهل سنت در فضائل و مناقب او آن همه روايات
نقل نمودهاند كه قابل شمارش نيست.
رسول خدا 6
عايشه را از قتال با على نهى كرد
حاكم در «مستدرك الصحيحين»[1]
و متقى در «كنز العمال»[2] دو روايت نقل كردهاند، يكى از
«ام سلمه» و ديگرى از «طاوس» كه پيامبر رو به همسران خود كرد و پرسيد: كداميك از
شما صاحب سگ «حوئب» است پس عايشه خنديد، رسول خدا به او فرمود: مواظب باش كه تو او
نباشى.
ابن جرير طبرى در تاريخش به سند خود از
«زهرى» روايت كرده كه گفت: به من چنين رسيده كه وقتى طلحه و زبير با لشكر خود به
لشكر على 7 در «ذى قار» رسيدند روى به طرف بصره برگردانيده لشكر خود
را به آن ناحيه بردند و از ناحيه «منكدر» رفتند در آن راه به قريه «حوئب»
برخوردند، در آن قريه سگها سر و صدا كردند، عايشه پرسيد: اينجا كجاست، گفتند:
حوئب است گفت:
إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ من همانم، چه شنيدم از رسول خدا 6 كه به همسران خود مىفرمود:
اى كاش مىگفتيد كه يكى از شماست كه سگهاى
حوئب بر او پارس مىكنند پس عايشه خواست از همان جا برگردد. عبد اللَّه بن زبير
نزد او آمد و گفت: به شما دروغ گفتهاند اينجا «حوئب» نيست و اين قدر بيخ گوش او
خواند تا راضيش كرد تا به راه