اى مرد! اگر شيرينى تنهايى [در كام تو قرار
گيرد و طعم آن] را بچشى، از خود نيز وحشت خواهى كرد.
بنابراين مقصود آن است كه در جايىكه نياز به تماس با مردم و معاشرت
با ايشان دارى، بايد برخوردت با آنان به نحوى باشد كه گفتيم؛ نه آنكه تمام وقت
خويش را به مردم و رفع مشكلات آنان اختصاص دهى. زمانى را براى تضرع [و رازونياز]
به درگاه الهى قرار ده و زمانى را هم به معاشرت با مردم اختصاص ده، معاشرتى كه
رضاى خداوند را جلب نمايد، و براى تقرب به او انجام شود. و بايد بهرهات از قسم
اول بيشتر باشد، و بدان اهتمام داشته باشى، تا بتوانى قسم دوم را به قسم اول، كه
مطلوب ذاتى است، بازگردانى [و معاشرت خويش را عين عبادت قرار دهى] كه در غير
اينصورت، [هواى نفس تو را فرامىگيرد و] كارهاى اجتماعيت به انگيزه اغراض نفسانى
بوده بار گرانى بر دوشت مىشود كه نتيجتا نه به دنيا مىرسى و نه آخرت؛ و به ظلم،
دادخواهى و رنج شكايت [و نارضايتى] از همه اطرافيان، كه مردم گرفتار آنند، تو نيز
گرفتار مىشوى؛ همانگونه كه مردم نيز هميشه از تو گلايهمند مىباشند، و تو هرگز
رضايت آنان را به دست نخواهى آورد.
خير و آسودگى تنها در اقبال به سوى خدا و توجه به اوست؛ و با آن تمام
امور دنيايى و اخروى آسان مىگردد.