و اگر مصالح امور براى آدمى روشن مىشد، غير
از آنچه تحقق يافته را تمنّا نمىكرد. اگر مؤمن خود را براى انديشيدن درباره
حكمتها و مصلحتهاى امور عادت دهد بسيارى از آنها براى او روشن مىشود، و به آسانى
خشنود مىگردد، و اگر در موردى به مصلحت چيزى پى نبرد، مىتواند آنرا از باب
«الحاق المجهول بالاعم الاغلب»[1] قرار دهد.
هر امرى مصالح و حكمتهاى فراوانى دارد، و هرگاه آدمى به پروردگار
خويش توجه نمايد و از او بخواهد كه برخى از آنها را براى او روشن نمايد، خداى
متعال به تناسب استعداد و قابليت انسان و ميزان خواست و اراده وى، بخشى از آن
حكمتها را به او مىنماياند. اين نزديكترين راه براى به دست آوردن رضا به قضاى
الهى است.
اما اينكه انسان خود را به گونهاى بسازد كه حتى با مخفى بودن حكمت
يك رويداد و جهل به آن، از آن راضى و خشنود باشد، البته كارى سخت و دشوار مىباشد.
[1] - قاعده معروفى است كه به موجب آن اگر غالب افراد
مجموعهاى، يك حكم مشترك داشته باشند، در صورت ترديد در حكم يكى از اعضا، آن عضو
به اكثر افراد ملحق و مشمول حكم آنها مىگردد. مثلا اگر در يك كيسه صد مهره و نود
مهره آنها سياه باشد در صورتىكه در رنگ مهره نود و يكمى ترديد شود، آن مهره به
نود مهره ملحق مىگردد و محكوم به سياهى خواهد بود.( مترجم)