responsiveMenu
صيغة PDF شهادة الفهرست
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
اسم الکتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) المؤلف : محقق سبزوارى    الجزء : 1  صفحة : 775

آخر معموره مشرق اندك سود و نفعى نشان مى‌دادند، تجّار به خاطر جمع و فراغ‌بال از انتهاى مغرب روى بدان صوب مى‌نهادند. و در آن اوان كه لشكريان پادشاه جهانگير، چنگيز خان، صحرانشين بودند ملبوسات و مفروشات در اردوى وى بغايت گران بود و در بيع و شراى آن منفعت تمام حاصل مى‌شد. بنابراين، احمد خجندى و دوكس ديگر[1] از بازرگانان بخارا اثواب و كرباس و غير ذلك از امتعه لايق قبايل مغول فراهم آورده، متوجّه اردوى خان شدند. و در آن ايّام، چنگيز خان بر اكثر طوايف صحرانشينان ترك غالب آمده ركن شوكت ايشان را منهزم گردانيده بود، و محافظان طرق را فرمان داده بود كه بازرگانان را به سلامت از مواضع مخوفه بگذرانند، و از امتعه چيزى كه لايق خزانه دانند با صاحب متاع به اردو فرستند. و چون بخاريان به حدود مقيم خان رسيدند، امتعه احمد خجندى‌[2] را پسند كرده، او را با امتعه نزد خان بردند و احمد در وقت مبايعه هر چيز را كه به ده دينار يا بيست دينار خريده بود به سه بالش نقره‌[3] بها مى‌كرد. چنگيز خان از كمى انصاف او در غضب رفته گفت: «اين شخص را اعتقاد آن است كه مدّت العمر چشم ما بر پوشيدنى نيفتاده.» آنگاه، امر كرد كه نفايس امتعه كه از خزاين سلاطين به خزانه او منتقل شده بود حاضر آوردند و آنچه مصحوب احمد بود قلمى نموده، سپردند و او را نيز موقوف داشته دو رفيق او را خدمت خان طلب كردند. و هرچند خان از ايشان پرسيد كه، «قيمت قماش شما چند است؟» ايشان گفتند كه، «ما اين محقّرات را بر سبيل پيشكش [195 آ] آورده‌ايم.» و اين سخن موافق مزاج پادشاه افتاده، اضعاف آنچه در خزانه خيال ايشان درآمده بود به بهاى آن امتعه داد، و با احمد خجندى نيز به همين دستور عمل نموده، شرايط اعزاز به‌جاى آورد و همه را خشنود گردانيد، چه در آن وقت به نظر احترام در اهل اسلام مى‌نگريست.[4] و در هنگام مراجعت بخاريان فرمان داد كه‌


[1] - آن‌دو كس ديگر در جهانگشاى جوينى« پسر امير حسين» و« احمد بالحنح»( ضبط صحيح اين نام معلوم نيست) ذكر شده است. نك: ج 1، ص 59.

[2] - همان:« بالحنح».

[3] - همان:« زر».

[4] - چنگيز خان چون متقلّد هيچ دين و تابع هيچ ملّتى نبود، از تعصّب و رجحان ملّتى بر ملّتى و تفضيل بعضى بر بعضى مجتنب بود، و ليكن مسلمانان را به نظر توقير مى‌نگريسته است. وى چون در آغاز به اهل اسلام عقيده تمام داشت جهت قتل هر مسلمانى چهل بالش زر( هر بالش معادل پانصد مثقال زر) ديه تعيين كرد، حال آنكه براى قتل هريك از مردم ختا يك سر درازگوش ديه نهاد. نك: جهانگشاى جوينى، ج 1، ص 18؛ روضة الصفا، مجلد دوم، ص 833.

اسم الکتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) المؤلف : محقق سبزوارى    الجزء : 1  صفحة : 775
   ««الصفحة الأولى    «الصفحة السابقة
   الجزء :
الصفحة التالیة»    الصفحة الأخيرة»»   
   ««اول    «قبلی
   الجزء :
بعدی»    آخر»»   
صيغة PDF شهادة الفهرست