اسم الکتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) المؤلف : محقق سبزوارى الجزء : 1 صفحة : 546
در استحصال آن هريك را آلتى و چارهاى است و به وسيله آن بر
مقاصد فايز گردند و صورت مطالب در آيينه ظهور مشاهده نمايند، هركه را مزاج اصلى
معقولتر و بنيه طبيعى قويتر هرآيينه كمر اجتهاد بر ميان بندد تا خود را به مقام
بلند و منزل ارجمند رساند. پس، بر خردمندان لازم است كه يك ساعت از اكتساب سعادات
بر بستر كسالت نياسايند و هر چه رقم حدوث دارد بدان التفات ننمايند. و نيكبختترين
پادشاهان آن است كه اوقات و ساعات به رعايت رعيّت مصروف دارد و به هيچوقت رخصت
اهمال در قضاى حوايج جايز نشمرد، و عوارف[1]
و عطاياى او به موسر[2] و معسر[3]
تعدّى كند و نصرت مظلوم را بر خود فرض داند، و با رعيّت جز به مال معين و قانون
مقرّر خطاب نكند و رسمى نو و آيينى محدث كه حاصل آن اندك و وبال آن بسيار باشد در
ميان نياورد.
و بايد دانست كه پادشاه را بر رعايا و رعايا را بر پادشاه حقوق بسيار
است. امّا حقّ پادشاه بر سپاه آن است كه او را اطاعت نمايند و با دشمنان ملك
محاربه كنند و در امور حرب هر مصلحتى كه دانند معروض گردانند و در همه حال مراسم
بندگى را متقبّل و شرايط خدمت متكفّل باشند و پاى از طريق بندگى و فرمانبرى بيرون
ننهند. و حقّ سپاه بر پادشاه آن است كه علوفات[4]
ايشان را بىتأخير و تعلّل به ايشان رساند. و نسبت سپاه با پادشاه همچو نسبت پر و
بال است با مرغ، و نسبت پادشاه با رعيّت چون نسبت سر است به بدن و نسبت روح است به
جسد. و حقّ پادشاه بر رعيّت آن است كه نفس و مال از او دريغ [141 ب] ندارند و در
امتثال اوامر و نواهى او غايت جهد مبذول دارند و به امور زراعت و عمارت به قدر
طاقت سعى نمايند و ممالك راآبادان سازند و خراج شاه را به طوع و رغبت ادا نمايند و
در آن تقصير و اهمال نكنند، و مطاوعت او را مقارن رضاى الهى شناسند.
و حقّ رعايا بر پادشاه آن است كه به ايشان داد كند و مال واجبى از
رعيّت به رفق ستاند و ستمكاران بر ايشان نگمارد و تكليفات مالايطاق جايز ندارد و
در خشكسال