اسم الکتاب : روضة الأنوار عباسى (در اخلاق و شيوه كشوردارى) المؤلف : محقق سبزوارى الجزء : 1 صفحة : 173
سياست نمايد. محلّى[1]
كه او را به حضور كنعان آوردند، كنعان از روى قهر و غضب پرسيد: «اين چه سخن است كه
از تو نقل مىكنند كه مردمان را به عبادت غير من دعوت مىكنى؟» ذو الكفل گفت: «اى
كنعان! ساعتى متوجّه من شو و غضب مفرماى و سخنان مرا بشنو، زيرا كه غضب دشمن نفس
است و حايل مىشود ميانه نفس و حقّ، و مىخواند نفس را به هوىهاى باطل». آنگاه
كنعان گفت: «بگوى آنچه مىخواهى».
ذو الكفل مردى فصيح سخندان بود. افتتاح كلام به ذكر و شكر ملك علّام
نمود. بعد از آن گفت: «اى كنعان! آيا زعم تو آن است كه تو خداى آنقدر مردمانى كه
در ملك تواند؟ يا آنكه خداى جميع مردمانى؟ اگر تو خداى آن قدر مردمانى كه در ملك
تواند، پس تو را شريكى باشد كه خداى آن جماعت باشد كه در ملك تو نيستند. و اگر زعم
[38 ب] تو اين است كه خداى جميع خلايقى، پس خداى تو كيست؟»
كنعان گفت: «ويحك! خداى من كه باشد؟» ذو الكفل گفت: «خداى تو، خداى
آسمان و زمين و آفتاب و ماه و ستاره و ثوابت و سيّاره [است]. اى كنعان! از خداى
تعالى بترس و از عقوبت و عذاب او ملاحظه نماى، و راه عبوديت و طاعت پيش گير».
كنعان گفت: «مرا خبر ده كه كسى كه عبوديّت و بندگى خداى آسمان و زمين
مىكند جزاى او چيست؟» ذو الكفل گفت: «جزاى كسى كه عبادت و طاعت خداى تعالى مىكند
ثواب و[2] دخول در
بهشت [است].» كنعان گفت: «بهشت چيست؟» ذو الكفل گفت: «بهشت عبارت از سرايى است كه
خداى تعالى به يد قدرت خود، جهت مسكن و مأواى اولياى خود، آفريده و اولياى خود را
روز حشر، همه جوانان امرد- همه در سن سى و سه سالگى- برانگيزاند و ايشان را داخل
آن بهشت سازد، جاودان و نعيم مقيم. و جوانى ايشان را پيرى نباشد و اقامت ايشان را
بيرون رفتن نباشد و ايشان پير نشوند و به همان طريق، جوان و خرّم و شادان در بهشت
جاودان مصاحب حور و غلمان باشند.» كنعان گفت: «سزاى كسى كه عبادت و بندگى خدا نكند
چيست؟» ذو الكفل گفت:
«سزاى او آتش جهنّم و عذاب اليم». كنعان را از شنيدن اين سخنان رقّت دست
داد و بر احوال گذشته خود گريه و زارى نموده، گفت: «اگر من توبه نمايم و به خداى
تبارك و