اسم الکتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) المؤلف : حسينى طهرانى، سید محمد حسين الجزء : 1 صفحة : 647
5- و در كوه «سَلْع» مدينه منوّره توقّف كن،
و در جائى كه راه وادى منعطف مىشود بايست و بپرس كه: آيا در آن دو باغ، درختهاى
«أثْلَه» از بارش باران فراوان بهرمند گشتهاند يا نه؟!
6- من در پيشگاه خداوند با تو محاجّه و احتجاج ميكنم كه چون در وقتى
كه خورشيد بر فراز آسمان است و تو از وادى عقيق ميخواهى بگذرى، سلام مرا بدون
محابا و ترس به آنها برسانى.
7- و به آنها بگو: من از نزد كسى آمدهام كه در شهر و ديار شما از
شدّت عشق و هيمان زنده، ولى مانند مردهاى بر روى زمين افتاده است؛ و بطورى مرض و
كسالت وى را فرا گرفته است كه غير از سُقم و مرض چيزى ندارد، و اگر بخواهد چيزى را
عاريه بدهد بايد مرض را عاريه بدهد.
8- و از دل من شعله آتشى است كه از قبَسى آشكار مىشود و از پلكهاى
چشمم اشكى است كه مانند بارانهاى دائم و متوالى مىريزد.
9- و اينست راه و روش عاشقان كه از زمانى كه به بچّه آهو عشق
ورزيدند، عضوى از اعضاى خود را از درد و رنج خالى نيافتند.
10- اى كسيكه در محبّت و عشق آنها مرا از روى جهل و سفاهت ملامت
مىنمائى، دست از ملامتت بردار! چرا كه اگر تو هم عاشق مىشدى ملامت نمينمودى!
11- سوگند به احترام آن وصل و محبّت كهنه و ديرين! و سوگند به پيمان
وثيق و اكيد! و به آنچه را كه ميان ما در قديم الزّمان برقرار بوده است!
12- من از ايشان به چيز ديگرى نمىتوانم خود را مشغول كنم، به چيزى
كه موجب آرامش شود و به چيزى كه بَدَل ايشان قرار گيرد. به علّت آنكه بدل گرفتن
غير و آرامش يافتن به امر ديگرى، از صفت و شيمه من نمىباشد.
13- (من كه در فراق شما هيچگاه خواب ندارم و چشم بر هم ننهادهام،
اسم الکتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) المؤلف : حسينى طهرانى، سید محمد حسين الجزء : 1 صفحة : 647