اسم الکتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) المؤلف : حسينى طهرانى، سید محمد حسين الجزء : 1 صفحة : 599
مثلًا بارها و بارها از كاظمين و بغداد به
كربلا مىآمدند، و با ماشين خود ايشان را براى اصلاح اين امور به كاظمين مىبردند
و يك هفته و دو هفته نگه ميداشتند و در خانه خود به عقيده خود پذيرائى مىنمودند.
و سفرههاى رنگين از هر گونه طعام مرغ و ماهى مىگستردند و همه رفقا را بر سر آن
سفره مىنشاندند، در حاليكه ميدانستند سيّد هاشم در تمام مدّت رفاقت يك لقمه ماهى
و يا مرغ نخورده است، و از خوردن أغذيه رنگين و انواع لذائذ صورى اجتناب ورزيده
است. و هميشه در كنار اين سفرهها در جلوى خود به نان و سبزى (فجل- ترب سفيد) و يا
غذاهاى ساده اكتفا مىنموده است. امّا چنين تصوّر ميكردند كه او ابداً ذائقه و
شامّه ندارد؛ و در سفره هر گونه غذاهاى مطبوع تهيّه كنند، وى ادراك نمىكند، و نان
و برگ ترب خوردن طبيعت ثانويّه او شده است.
مرحوم جناب آقاى حاج آقا معين شيرازى تغمَّده اللهُ برحمتِه نقل
ميكردند: يك شب يكى از تجّار معروف و مشهور كاظمين به مناسبتى همقطاران و همطرازان
خود را در خانه خود دعوت كرده بود، و از جمله آقايان تجّار كاظمينى كه از رفقاى
آقاى حاج سيّد هاشم بودند آنجا دعوت داشتند. آن تجّار دعوت او را اجابت كردند و من
و آقاى حاج سيّد هاشم را با خود بردند.
ما كه در خانه وى وارد شديم ديديم سفرهاى گسترده شده است، و هيچ
غذائى از أغذيه متصوّره نبود كه در آن نبوده باشد، و هيچ لونى از ألوان
آشاميدنيهاى حلال نبود كه حاضر نباشد. و اين سفره بقدرى طويل و عريض بود كه تا
اينكه حاج سيّد هاشم بخواهد به زاويه آن برسد و بنشيند، مىبايست مسافتى را طىّ
كند. ايشان از جلو و ما هم به دنبال بوديم.
چون چشم ايشان به سفره افتاد، فرمودند:
لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ
اسم الکتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) المؤلف : حسينى طهرانى، سید محمد حسين الجزء : 1 صفحة : 599