اسم الکتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) المؤلف : حسينى طهرانى، سید محمد حسين الجزء : 1 صفحة : 222
هر يك از وكلاى مهمّ براى خود عنوانى و شخصيّتى
و رفت و آمدى و رتق و فتقى و إفتاء و قضاوتى و روايت أحاديث و أخبارى و تفسير آيه
و سورهاى داشته، و با مصرف پول كلان امام موسى 7 در أهواء و آراء
شخصيّه و طرفدارانشان، حاضر نشدند سر تسليم و اطاعت نسبت به امام زمانشان فرود
آورند. همه از حضرت رضا 7 برگشتند و گفتند كه: موسى بن جعفر نمرده است
و زنده است. مانند كيسانيّه كه قائل به حيات محمّد بن حنفيّه شدند براى آنكه تسليم
امام زنده خود حضرت سجّاد زين العابدين نشوند؛ و مانند عُمَر كه در رحلت رسول خدا
فرياد ميزد محمّد نمرده است، چهل روز ديگر برميگردد و با منافقين جنگ ميكند، براى
آنكه أبو بكر كه در خارج مدينه در سُنْح [1] بود به مدينه برسد و مردم فوراً با
أمير المؤمنين بيعت نكنند، و همينكه ابو بكر رسيد و گفت: رسول خدا مرده است، عمر
گفت: محمّد مرده است.
بارى، وكلاى موسى بن جعفر بعد از شهادتش گفتند: امامت به همين امام
ختم شده است و ديگر امامى نيست. و لذا آنها را «واقفيّه» گويند. و علناً، جُحوداً
و استكباراً حجّت خدا علىّ بن موسى الرّضا را انكار كردند و او را كه والى اين
ولايت بود تكذيب نمودند. چه غربتى از اين بالاتر؟
و نه تنها خودشان تسليم نشدند، بلكه شيعيان پدرش حضرت موسى بن جعفر
عليهما السّلام را نيز به خود دعوت نموده و از پيروى حضرت ثامن الائمّه منع كردند؛
و براى خود حزب و دستهاى تشكيل داده و بدعت در دين گذارده، و جماعت واقفيّه از
اسلام فرقه خاصّى تشكيل دادند.
يكى از بزرگان و وكلاى حضرت موسى بن جعفر عليهما السّلام و از دعائم
فرقه واقفيّه، علىُّ بنُ أبى حَمْزة بطآئنى است كه ما براى شاهد و نمونه
______________________________
[1] با سين مهموسه مضمومه و بعدها النّون السّاكنة و الحاء
المهملة: محلّى است در يك فرسخى مدينه كه اهل ابو بكر آنجا بودند و براى ملاقاتشان
ميرفت.
اسم الکتاب : روح مجرد (يادنامه موحد عظيم و عارف كبير حاج سيد هاشم موسوى حداد) المؤلف : حسينى طهرانى، سید محمد حسين الجزء : 1 صفحة : 222