مىكند؟ ابراهيم! اسلام را به من تعليم كن، سپس قبل از خوردن غذا به خاطر آن لطف و عنايت حق مسلمان شد[1].
عارف بزرگ مرحوم نراقى در كتاب ارزشمند «طاقديس» سلوك حق را نسبت به يكى از گنهكاران در زمان موسى چنين بيان مىكند:
ديد موسى كافرى اندر رهى
پير گبرى كافرى و گمرهى
گفت اى موسى از اين ره تا كجا
مىروى با كه دارى مدعا
گفت موسى مىروم تا كوه طور
مىروم تا لجه درياى نور
مىروم تا راز گويم با خدا
عذر خواهم از گناهان شما
گفت اى موسى توانى يك پيام
با خداى خود زمن گويى تمام
گفت موسى هان پيامت چيست او
گفت از من با خداى خود بگو
گو فلان گويد كه چندين گير ودار
هست من را از خدايى تو عار
گر تو روزى ميدهى هرگز مده
من نخواهم روزيت منت منه
نى خدايى تو نه منهم بندهام
نى زبار روزيت شرمندهام
زين سخن آمد دل موسى به جوش
گفت با خود تا چه گويد حق خموش
شد روان تا طور با حق راز گفت
راز با يزدان بىانباز گفت
اندر آن خلوت به جز او كس نديد
با خدا بس رازها گفت و شنيد
چون كه فارغ شد در آن خلوت زراز
خواست تا گردد به سوى شهر باز
شرمش آمد از پيام آن عنود
دم نزد زانچه از آن بشنيده بود
گفت حق كو آن پيام بندهام
گفت موسى من از آن شرمندهام
شرم دارم تا بگويم آن پيام
چون تو دانايى تو مىدانى تمام
گفت از من رو بر آن تندخو
پس زمن او را سلامى بازگو
[1] -محجة البيضاء: 7/ 267.