بودن دو كره
آفتاب و ماه در يك برج و يك درجه از فلك البروج چنانچه در شكل (25) ديده مىشود.
قوله: و هو
المحاقّ: بضمّ ميم مشتقّ است از «محقّة الحرّ» يعنى سوزاند آنرا و چون در اينحال
خورشيد گويا ماه را سوزانده و نورش را برده است لاجرم باين اسم موسوم شده است.
قوله: و اذا
بعد عنها: ضمير فاعلى در «بعد» به قمر و ضمير مجرورى در «عنها» به شمس راجع است.
قوله: رأينا
منه قليلا: ضمير در «منه» به قمر راجع است.
قوله: و هو
الهلال: كلمه «هلال» بكسر هاء، رفع صوت و فرياد را گويند و چون مردم براى رؤيت ماه
بصحرا يا نقاط ديگر روند وقتى چشمشان بآن افتد صدا بفرياد بلند مىكنند، ازاينرو
است كه قمر را در اينحال به هلال ناميدهاند.
قوله: الى
المقابلة فينعكس حالته الاولى: مقصود از «مقابله» آن است كه بين شمس و قمر «180»
درجه فاصله باشد قهرا در اينحالت عكس حالت محاقّ پيش مىآيد، يعنى از قمر طرفى كه
بجانب اهل ارض است روشن و طرف ديگرش مظلم و تاريك مىباشد.
قوله: و هو
البدر: كلمه «بدر» بفتح باء و سكون دال بمعناى سرعت نمودن است و چون قمر در اينحال
بلافاصله بعد از غروب خورشيد مبادرت بر طلوع مىكند،
اسم الکتاب : تحفة الأحباب (شرح فارسی بر تشريح الافلاك شیخ بهائی) المؤلف : ذهنی تهرانی، سید محمد جواد الجزء : 1 صفحة : 64