646/ 4 دوم اينكه: تعيّن عرش از مجموع قلم و لوح است نه از قلم
تنها- به واسطه قوه نوريّت و وحدتش- و پيش از اين گفته شد كه سه بعدى آن (درازا و
پهنا و ژرفا) به واسطه سه مرتبه بودن آن است، با اينكه نسبتش به قلم آشكارتر است.
647/ 4 سوم اينكه: بودن عرش مظهر قدرت و قهر و غلبه و آلت حكمت و
محل ظهور احكام او؛ از آن جهت است كه روح و علّت آن برترين و شريفترين ارواح و
علتها است و نسبت به موجودات ديگر قاهر و غالب است. پس قاعده اشراقى اين حكم را
مىكند كه آنچه در عالم عقلى است به عالم حسّى و مثالى- بر مناسباتى محفوظ- جارى
و سارى گردد، لذا مشتركات در برابر مشتركات، و پراكندهها در مقابل پراكندههاست،
همچنان كه حديث نبوى 6 ناطق بدان است: الارواح جنود مجنّدة؛
يعنى: ارواح در ازل جوخه جوخه بودند.
648/ 4 اين بدان جهت است كه ذوات و حقايق عقلى و هيآت و شكلهاى
آنها تمامى متناسب و مترتّب و محفوظاند، و اين ذوات و حقايق با هيآت و
مناسباتشان علّت جسمانيات و هيآت آنهايند، چون عالم جسمانى سايه عالم عقلى است و
سايه تابع صاحب سايه است، بنابراين هر حادثى ناگزير از علّتى است تا آنكه امر در
پايان منتهى به اين مىشود كه آن اثر مناسبتى از مناسبات عقلى است كه افلاك؛ به
استخراج اوضاع (جمع وضع منطقى)- به واسطه حركات- استخراج مىكنند، و چون حركتى كرد
و بدان نسبتى عقلى و معيّن را درخواست داشت؛ ناگزير بايد عقل مفارق (و جداى از
ماده) هيئتى نورى روحانى و يا ظلمانى جسمانى؛ مناسب آنچه كه حركت آن را اقتضا
مىكند؛ بر هر قابل مستعد به اين نسبت- از نفوس و اجسام- افاضه و ريزش كند، لذا
اين نسبت بر آنچه كه فاعل و قابل آن را اقتضا مىكند پديد مىآيد و آماده براى
قبول فيض- به واسطه نفوذ انوار ستارگان در اجرام در مقام اوضاع مختلف- مىشود، و
اين مقصود از تأثير اجرام فلكى است كه (قطب الدين) شيرازى در شرح حكمت الاشراق آن
را بيان داشته است، و از اين دانسته مىشود كه روح عرش و حركت و صورت آن- به ويژه
به اعتبار اين كه محدّد جهات
اسم الکتاب : ترجمه مصباح الانس ابن فناري (شرح مفتاح الغيب صدرالدين قونوى) المؤلف : خواجوي، محمد الجزء : 1 صفحة : 499