اسم الکتاب : قصص الأنبياء (ترجمه النور المبين فى قصص الأنبياء و المرسلين سيد نعمت الله جزايري المؤلف : مشايخ، فاطمه الجزء : 1 صفحة : 855
ميلاد مبارك آن حضرت (عج)
در روز 15 شعبان سال 255 هجرى شهر سامراء از طلوع خورشيد وجود امام
منتظر پر از نور و سرور شد، اين اختر تابناك كه از سلاله انبياء و چكيده اوصياء و
منتقم حقيقى همه خونهاى پاكى بود كه در راه خدا بر زمين ريخته شده بود، از دامان
مادرى با تقوى به نام نرجس تابيدن گرفت.
از آنجا كه خلفاء و كارگزاران حكومت بر طبق احاديث معتبر منتظر تولّد
دوازدهمين امام و فرزند پاك امام حسن عسكرى 7 بودند و مىدانستند كه بدست او جور
و ستم از ريشه نابود خواهد شد، لذا خانه امام عسكرى 7 را بشدّت تحت كنترل قرار
مىدادند، تا اگر فرزندى در آن خانه متولّد گشت او را به سرعت نابود كنند، غافل از
اينكه يُرِيدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ
اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ[1].
مىخواهند نور خدا را با دهانهايشان خاموش كنند، در حالى كه خداوند
نور خود را كامل مىكند، اگر چه كافران نپسندند.
به اذن الهى همان طور كه به علّت فشار و اختناق فرعونيان، آثار حمل مادر
موسى مخفى بود، مادر امام زمان (عج) نيز هيچ آثارى از حمل در خود نداشت، شب نيمه
شعبان امام عسكرى (عج) از عمه بزرگوار خود حكيمه خاتون خواهش كرد كه براى كمك در
به دنيا آمدن نوزاد آن شب را در منزل امام بماند، حكيمه خاتون بسيار متعجّب شد،
چون هيچ نشانهاى از بار دارى در وجود نرجس نبود، ليكن به فرمان امام به نزد نرجس
رفت، پيش از طلوع آفتاب نشانههاى وضع حمل پديد آمد و حكيمه خاتون مشاهده كرد
حجابى از نور ميان او و نرجس فاصله شد، حكيمه خاتون وحشت كرد و به نزد امام رفت و
جريان را به عرض رسانيد، امام لبخندى زده و فرمود: چند لحظه بعد به اتاق برگرد
خواهى ديد كه نوزاد متولّد شده است، وقتى حكيمه خاتون به اتاق بازگشت، طبق فرموده
امام مشاهده كرد نوزادى چون قرص ماه به سجده رفته و انگشت سبابه را به سوى آسمان
بلند كرده و پروردگار را تقديس و تحميد مىگويد.
در اين هنگام امام عسكرى 7 ندا داد: عمه جان، پسرم را به نزد من
بياور، حكيمه