اسم الکتاب : قصص الأنبياء (ترجمه النور المبين فى قصص الأنبياء و المرسلين سيد نعمت الله جزايري المؤلف : مشايخ، فاطمه الجزء : 1 صفحة : 841
پس مبادا با خود بگويى، حال كه امامان چنين
و چنانند، پس خدا هستند! اگر شيطان اين افكار را در قلب تو وارد كرد، آن افكار را
با سخنانى كه به تو گفتيم، سركوب نما.
بدينسان امام در علم و دانش بىمانند بود و به اذن خدا از ضماير و
نيّات قلبى مردم خبر مىداد، در جود و بخشش زبانزد بود و هر كس به آن حضرت عرض
نياز مىكرد، امام او را بىنياز مىفرمود، با اهل هر سرزمين به زبان همان قوم و
با بيانى فصيح تكلّم مىكرد، چنانچه آنها مىپنداشتند، امام از سرزمين آنهاست! از
اين قبيل كرامات از امام هادى 7 بسيار نقل شده است، همان طور كه گفته شد، امامان
ما بنده خالص و مطيع محض او بودند، به همين دليل هم كرامات زيادى بدست ايشان و به
اذن حقّ واقع مىگشت، به عنوان نمونه ما به يكى از اين كرامات اشاره مىكنيم:
روزى متوكّل كوشيد با اتّكا بر نيروى نظامى خويش مخالفان حكومت خود
را به هراس اندازد و لذا به هر يك از افراد لشكر خود كه شمار آنها به 90000 تن
مىرسيد، فرمان داد خورجين خود را از خاك سرخ پر كرده و آن را در صحراى وسيعى روى
هم بريزند، سپاهيان او به فرمان خليفه عمل كردند و با اجراى اين دستور كوه سرخ رنگ
بزرگى پديد آمد، متوكّل براى قدرت نمايى در منظر امام هادى بر فراز تپه رفت و امام
هادى را نيز فرا خواند و دستور داد همه افراد لشكرش با لباس و سلاح جنگى و
كاملترين لوازم از برابر آنها رژه بروند، وقتى لشكر متوكّل غرق در اسلحه و ابزار
جنگى از برابر امام گذشتند، متوكّل باد غرور به غبغب خويش انداخت تا به امام قدرت
و شوكت خود را تفهيم كند و به خيال خود او را از قيام بر عليه خويش بر حذر دارد،
امّا امام در نهايت خونسردى فرمود: آيا مايلى من هم سپاه خود را به تو نشان دهم و
بر تو عرضه دارم؟
متوكّل پاسخ داد: آرى، امام دست به دعا بلند كرد، ناگهان ميان زمين و
آسمان از شرق تا غرب از فرشتگان مسلّح پر شد، خليفه با ديدن اين منظره از هوش رفت،
وقتى به هوش آمد، امام هادى 7 به او فرمود: بيمناك مباش، ما در امور دنيوى با
شما نمىستيزيم و به كار آخرت مشغوليم، پس از آنچه در باره من گمان كردى، آسوده
باش.
اسم الکتاب : قصص الأنبياء (ترجمه النور المبين فى قصص الأنبياء و المرسلين سيد نعمت الله جزايري المؤلف : مشايخ، فاطمه الجزء : 1 صفحة : 841