اسم الکتاب : قصص الأنبياء (ترجمه النور المبين فى قصص الأنبياء و المرسلين سيد نعمت الله جزايري المؤلف : مشايخ، فاطمه الجزء : 1 صفحة : 666
مباركش فضاى عالم تا ابد روشن و تابناك گشت،
همزمان با ميلاد اين منجى بشر حوادث خارق العادهاى به وقوع پيوست كه علماء و
منجمان وقوع آنها را نشانه ظهور پيامبر آخر الزمان مىدانستند.
من جمله: كنگرههاى كاخ كسرى (پادشاه ايران) فرو ريخت، درياچه ساوه
(حجاز) خشك شد، آتشكده فارس به خاموشى گراييد و ....
دوران كودكى:
نام اين نوزاد فرخنده را به الهام الهى (محمّد) نهادند، يعنى بسيار
(ستايش شده) و اين نام تا آن زمان در ميان عرب سابقه نداشت، عبد المطلب به يمن
تولّد اين كودك تا چند روز فقراء و نيازمندان و ساير مردم مكّه را اطعام نمود و
هموزن نوزاد به فقرا سكّه انفاق فرمود، مطابق رسم اعراب و براى آنكه وجود كودك در
دشت و صحرا قوّت و شادابى بگيرد، محمّد شير خوار را به دايهاى به نام حليمه سعديه
سپردند، با ورود محمّد به ميان قبيله سعد خير و بركت آنها را فرا گرفت، دشت و صحرا
سر سبز شد، باران باريدن گرفت و شتران و گوسفندان پر گوشت و پر شير شدند و همه
متوجّه بودند كه اين بركات همزمان با ورود محمّد بر آنها نازل شد و لذا همه به اين
كودك زيبا علاقهمند بودند، به تدريج محمّد 6 در صحرا و ميان قبيله سعد رشد كرد
و پرورش يافت، روزى حليمه وقتى مىخواست محمّد كوچك را همراه ساير فرزندان خود
براى شبانى به صحرا بفرستد، گردن آويزى را براى حفظ او از چشم زخم به گردن وى
آويخت، محمّد از حليمه پرسيد: اين چيست؟ به چه منظورى آن را بر گردن من مىآويزى؟
حليمه گفت: مىخواهم تو را بوسيله اين گردنبند از چشم زخم مردم محافظت كنم، محمّد
در عين كوچكى گردنبند را از گردن گشود و گفت:
خداوند خالق من، مرا حفظ خواهد كرد و من احتياجى به اين گردنبند
ندارم! دوران كودكى محمّد 6 به سرعت سپرى شد و وقتى به سنّ شش سالگى رسيد، حليمه
او را به شهر مكّه باز آورد تا در كنار مادرش بسر برد، امّا افسوس كه خداوند سر
نوشت ديگرى را براى محمّد كوچك رقم زده بود، چون بعد از مدّت كوتاهى آمنه كه براى
ملاقات خانواده خود به يثرب رفته بود در محل ابواء بيمار شد و در همان محل بدرود
حيات گفت.
اين چنين بود كه محمّد كوچك كاملا يتيم شد و بعد از پدر، مادر خود را
هم از
اسم الکتاب : قصص الأنبياء (ترجمه النور المبين فى قصص الأنبياء و المرسلين سيد نعمت الله جزايري المؤلف : مشايخ، فاطمه الجزء : 1 صفحة : 666