اسم الکتاب : ترجمه خصال شيخ صدوق المؤلف : فهري، سيد احمد الجزء : 0 صفحة : 33
ميكند كه ميگويد: خط شيخ صدوق را در پشت جزوهاى ديدم كه
نوشته بود: من بفلان، فرزند فلان اجازه دادم كه كتابهاى پدرم على بن الحسين را
روايت كند و شماره آن كتابها بالغ بدويست جلد است، و بسى جاى تأسف است كه از اين
همه ثروت علمى چيزى در دست نيست بجز نام چند كتابى كه نجاشى و شيخ طوسى در
فهرستشان از آنها نام مىبرند و تقريبا بيست جلد كتاب است و از آن بيست جلد هم
فقط كتاب الاخوان كه بمصادقة الاخوان معروف است در دست باقى مانده است.
شيخ ما در سايه اين چنين
پدرى تربيت يافت و در اندك زمانى نمونه كاملى از حفظ و ذكاوت گرديد بمجالس درس
شيوخ حاضر ميشد و از آنان روايت ميكرد و زبان زد همه مردم بود جوان نورسى بود كه
درس محمّد بن الحسن بن احمد بن الوليد كه يكى از بزرگان دانشمندان عصر بود حاضر
ميشد و متجاوز از بيست سال تحت تربيت و رعايت پدرش بود.
(اساتيد شيخ صدوق)
در قرن چهارم از هجرت
حوزههاى علمى مهمى در بلاد ممالك اسلامى تشكيل شده بود و آن قرن با داشتن علماء و
دانشمندان دينى داراى امتياز خاصى است و شايد يكى از جهاتى كه موجب اين امتياز
گرديده علاقهمندى دولتهاى وقت بعلوم دينى و تشويق علم و دانش بوده است كه
الناس على دين ملوكهم
. در مصر حكومت بدست
فاطميّين بود كه برنامه دولتشان ترويج از رجال دين و علم بود و امروز دانشگاه
الازهر را نمونهاى از عظمت علمى آن روز مصر توان شمرد.
در موصل و نصيبين و حلب
و شام، آل حمدان زمامدار مسلمانان بودند كه خود، مردان شعر و ادب و نويسندگان نامى
بودند، در ايران سلطنت با ديلميان و آل بويه بود كه اكثر رجال دولت و فرمانداران
از دانشمندان و شخصيتهاى علمى و ادبى تشكيل ميشد و مخصوصا در دوران سلطنت آل بويه
دانشمندان موقعيّت و احترام خاصّى در اجتماع داشتند و در اثر همين اهتمام و
احترام، حوزههاى علمى متعدّدى در شهرهاى رى و قم و خراسان و نيشابور و اصفهان
تشكيل يافت و هم چنين كشور عراق بواسطه زمامداران صالح عدّه بىشمارى از دانشمندان
را در شهرهاى بغداد و كوفه و بصره و واسط تربيت كرد شيخ صدوق ره در مجلس درس
بسيارى از دانشمندان اين عصر حاضر و از آنان استفاده علمى نموده است كه عدد آنان
بنا بنقل بعضى از ترجمه نويسان به 211 نفر ميرسد[1].
[1] مقدمه من لا يحضر الفقيه طبع نجف 1377 بقلم
سيد حسن خراسان
اسم الکتاب : ترجمه خصال شيخ صدوق المؤلف : فهري، سيد احمد الجزء : 0 صفحة : 33