باب سى و نهم معجزات و خوارق عادات حضرت ولى عصر عج
محمد مهزيار گفته پس از
رحلت حضرت عسكرى كه از امام ظاهرا اطلاع نداشتم شك و ترديدى براى من پيدا شد همان
وقت پول بسيارى نزد پدرم ابراهيم گرد آمده بود پدرم آنها را بكشتى بار كرد و منهم
بعنوان بدرقه همراه پدرم بكشتى سوار شدم تصادفا به تب شديدى مبتلا شد بمن گفت اين
تب مرگ است و مرا بخانه برگردان و افزود از خدا بترس و اين مال را نابجا بمصرف
مرسان و وصيتهاى لازم را بمن نموده و پس از سه روز درگذشت.
من با خودم گفتم خوى
پدرم تا بحال بر آن نبوده مرا بامر خلافى وصيت نمايد بهتر آنست اين ثروت هنگفت را
بعراق ببرم و در كنار شط خانه كرايه كنم و كسى را از پيشآمد خود اطلاع ندهم هر
گاه موضوع امامت باندازه وضوح عصر حضرت عسكرى و موقعيت شخص امام مساوى با حضرت او
بود مال حاضر را بوجود او تقديم ميكنم و گر نه خودم بمصارف شخصى ميرسانم. بهمين
انديشه بعراق وارد شده و خانه كنار شط كرايه كرده چند روز از ورودم گذشت روزى نامه
رسانى وارد شده نامه بمن تسليم كرد در آن مرقوم فرموده بود اى محمد اين مقدار وجه
پيش تست و چنين پيشآمدى براى تو شده و ضمنا به موضوعى اشاره كرده بود كه من از آن
باخبر نبودم. در نتيجه امانت را برسول تسليم كردم، چند روز پس از اين واقعه نيز در
عراق ماندگار شده كسى بسراغ من نيامد و احوال مرا نپرسيد از اين معنى اندوهناك شدم
فاصله نشد توقيعى بنام من صادر كه ترا بمقام پدرت برقرار ساختيم و براى اين نعمت
عظمى