باب بيست و نهم در بيان اخبار طريفه و براهين و بينات حضرت
هادى 7
خيران اسباطى گويد در
مدينه منوره حضور حضرت ابو الحسن هادى رسيده فرمود از واثق چه اطلاعى دارى؟
عرضكردم فداى شما هنگامى كه عازم مدينه شدم نقاهتى نداشت و من از ديگران باو
نزديكتر و بهتر از احوال او اطلاع داشتم و مدت ده روز بيش نيست كه از او جدا
شدهام.
حضرت فرمود مردم مدينه
ميگويند او مرده عرضكردم من از همه بيشتر از او باخبرم و مى- دانم نمرده حضرت
فرمود چنانچه گفتم مردم ميگويند او مرده من از اين جمله يقين پيدا كردم كه منظور
ذات اقدس خود اوست.
سپس پرسيد از جعفر چه
اطلاعى دارى؟ عرض كردم او با بدترين احوال در زندان بسر ميبرد فرمود او اكنون بر سرير
امارت جايگزين شده. پرسيد ابن زيات در چه حالست؟ گفتم مردم با او هستند و امر امر
اوست، فرمود اينك كار بر او سخت شده و روزگار او تيره گرديده. آنگاه ساكت شده و
فرمود مقدرات و احكام خدا بايد جارى شود. اى خيران، واثق مرد و جعفر متوكل به
جاىنشينى او برقرار گرديد و پسر زيات كشته شد پرسيدم اين پيشآمدها چه وقت اتفاق
افتاد فرمود شش روز پس از عزيمت تو از سامرا.