خواب ديدم، بيچاره ناراحت شده به پيشنهاد من توجهى نكرده گفت
بنده خوابيده و ما تحتش را نشسته چنين خوابى ديده است بارى فردا به پيكار محمد رفت
و شكست خورد و لشكريانش كشته شدند.
باب بيست و دوم علت
رحلت حضرت رضا ع و أخبار وارده در آن
آئين حضرت رضا ع آن بود
هر گاه با مأمون خلوت ميكرد او را پند ميداد و از خدا ميترسانيد و كارهاى بر خلافى
را كه مرتكب مىشد تقبيح ميكرد و سرانجام آنها را به نامبرده گوشزد ميفرمود.
مأمون ظاهرا از سخنان
حضرت احترام ميگذارد و تصديق ميكرد ليكن در باطن بسيار ناراحت بود و گفتار حضرت او
بر وى گران مىآمد.
روزى حضرت رضا ع بر
مأمون وارد شد ديد مشغول وضو گرفتن است و غلام آب بر دست او ميريزد حضرت رضا ع از
عمل بر خلاف شرع او متأثر شده فرمود «در عبارت خدا انبازى اختيار مكن» مأمون ناچار
ظرف آب را از غلام گرفته و خود وضو را تمام كرد و اين سخن امام «كه حق تلخ است» بر
كينه و عداوت درونى او افزود و ناراحتتر شد.
حضرت رضا ع بديده امامت،
از باطن حسن و فضل فرزندان سهل بخوبى باخبر بود و ميدانست سرشت آنها با نطفه شيطنت
عجين شده بدين مناسبت هر گاه مأمون از آنها نام ميبرد حضرت رضا ع از نام بردگان
نكوهش ميكرد و كارهاى زشت آنها را براى مأمون بيان ميكرد و اضافه ميفرمود بسخنشان
گوش ندهد.
برادران سهل از رويه
حضرت باخبر شدند آنها هم متقابلا از حضرت رضا ع نزد مأمون سعايت