باب هفدهم بخشى از فضائل و مناقب و حالاتى كه دليل بر برترى
او بر ديگرانست.
حضرت ابو الحسن از همه
مردم معاصرش پارساتر و داناتر و باسخاوتتر و گرامىتر بود.
روايت شده آن حضرت نماز
شب را ميخواند و آن را به نماز صبح، متصل ميكرد و پس از آن به تعقيب نماز مشغول
ميشد تا خورشيد طلوع ميكرد و تا زوال شمس سر بسجده ميگذارد و بدعا و حمد خدا مشغول
بود و همواره ميگفت
اللهم انى أسألك
الراحة عند الموت و العفو عند الحساب
پروردگارا از تو درخواست
ميكنم مرا هنگام مرگ آسايش داده و به آسانى روح مرا قبض كنى و از كردههاى من در
وقت حساب من درگذرى.
و از جمله دعاهاى آن
جناب اين بود گناه بنده تو بزرگ است و بخشش از جناب كبريائى تو نيكوست.
و از خوف چنان ميگريست
كه محاسن شريفش تر ميشد و از همه مردم بيشتر به صله رحم و ديدار نزديكانش توجه
داشت و شبانگاه از بينوايان مدينه دلجوئى ميكرد و براى آنان پول و زنبيل آرد و
خرما ميفرستاد و آنان نميدانستند از ناحيه كدام يك از بزرگان اين عطيه ارسال شده.
محمد بكرى گويد وارد
مدينه شدم شايد بتوانم وجهى بدست آورده قرضم را ادا كنم ليكن به مقصود نائل نشده و
نااميد گرديدم با خود گفتم بهتر آنست حضور حضرت ابو الحسن ع شرفياب شده شايد
بتوانم از بركات آن حضرت برخوردار گردم حضرت آن روز در زمينى كه متعلق بجنابش بود
و در خارج