در اين فصل اخبارى در
خصوص وفات امام حسن و سمى كه معويه براى قتل آن حضرت فرستاده و پيشآمدهاى هنگام
دفنش را بيان مىكنيم.
مغيره گفت: معويه كسى را
پنهانى پيش جعده فرستاده كه من مىخواهم ترا بهمسرى فرزندم يزيد درآورم مشروط
باينكه امام مجتبى را مسموم بسازى و صد هزار درهم هم پيش از انجام كار براى وى
فرستاد او هم فرزند زهرا را مسموم ساخت ليكن معويه چنان كه عادت ديرينه اوست بعهد
خود وفا نكرد يعنى او را بهمسرى يزيد در نياورد.
پس از رحلت امام مجتبى ع
مردى از آل طلحه ويرا بهمسرى خود انتخاب كرد و جعده از او چند بچه آورد هر گاه
ميان فرزندان جعده و عده از قريش، مخالفتى پيش مىآمد آنان را سرزنش كرده و
مىگفتند اى فرزندان زنى كه شوهر خود را مسموم كرد.
عمر بن اسحق گفت من در
منزل حضرت امام مجتبى حضور آن حضرت و برادر بزرگوارش بودم امام مجتبى ع بمتوضا
رفته چون برگشت فرمود چندين مرتبه مرا زهر خورانيدند و هيچ مرتبه مانند ايندفعه
نبود زيرا اين بار پاره از جگرم بيرون افتاد و من آن را با چوب حركت دادم.
امام حسين ع پرسيد اين
بار چه بىوفائى بشما زهر خورانيد؟! فرمود نظر شما از دانستن نام او چيست آيا
مىخواهى او را بقتل بياورى اگر آن كسى را كه من بايد معرفى كنم همان باشد كه مرا
باين روز نشانيده خدا از تو بهتر از او انتقام مىگيرد و اگر او نباشد من
نمىخواهم كسى كه مرتكب كارى نشده