و هم نقل كرده‌اند هنگامى كه اين شخص چنين ادعائى كرد على ع دستور داد دو نفر از عدول مسلمانها حاضر شده در خانه رفتند و او را هم همراه خود برده و فرمود دوتا آئينه برابر يك ديگر نصب كردند و باو دستور داد بطورى كه آن دو نفر متوجه نشوند در ميان اين دو آئينه بايستد و بدنش را لخت نمايد و بآن دو نفر دستور داد به آئينه برابر با آلت او نگاه كنند و به‌بينند راست ميگويد يا ادعاى دروغى ميكند پس از اثبات ادعاى او فرمود تا اضلاع او را بشمارند.

پس از آنكه مردى او محرز شد (مرديت بيازما وانگه زن كن) ادعاء حاملگى او را لغو گذارده و دختر را ملحق باو ساخت.

جوان پدر كشته‌

گويند روزى على ع وارد مسجد شد تازه جوانى را ديد ميگريست و مردم اطراف او را گرفته على ع از گريه و علت آن پرسيد پاسخ داد شريح قاضى بطورى كه بايد و شايد در باره من حكومت نكرد پرسيد پيش‌آمد تو چگونه بوده؟

عرضكرد پدرم همراه اين عده‌اى كه حاضرند بمسافرت رفت پس از چندى اين جماعت برگشتند ليكن پدر من كه همراهشان رفته بود مراجعت ننمود احوال پدر مرا از ايشان جويا شدم گفتند مرد پرسيدم ماليه او را چه كرديد؟ گفتند ماليه از او باقى نماند.

اين كشمكش بمحضر شريح عرضه شد شريح آنان را سوگند داد و عليه من قضاوت كرد و دستور داد متعرض آنها نشوم.

على ع بقنبر فرمود آنهائى را كه اين جوان معرفى ميكند گردآور و سران سپاه را حاضر ساز