ديه بر عاقله تست زيرا بچهاى كه به اشتباه درگذشته از ناحيه
تست و تو بايد ديه آن را بپردازى عمر تصديق نموده و سوگند ياد كرد كه تو از ميان
همه اين مردم خير و صلاح مرا در نظر داشتى و بخدا قسم از محل خود حركت نكنى تا ديه
آن را حسب الامر در بين بنى عدى (عاقله من) تقسيم نموده و بدست خود پرداخت نمائى.
يك بچه و دو مادر
گويند در زمان عمر دو
نفر زن در باره بچهاى ادعاى مادرى ميكردند و هر يك او را بدون آنكه بينه داشته
باشند فرزند خود قلمداد مينمودند و چون ديگرى نبود كه عليه آن دو ادعائى كند لهذا
طريق داورى اين قضيه بر عمر پوشيده ماند و در اين باره از وجود اقدس على ع استمداد
كرد على ع زنها را خواسته نخست آنها را پند داده و تخويف كرد آنها سخنان آن حضرت
را نشنيده گرفته و همچنان بجدال مشغول بودند على ع دستور داد اره حاضر كردند زنها
پرسيدند اره براى چه كارى ميطلبى فرمود ميخواهم بچه را دو نيم كنم و بهر يك از شما
نيمى از آن را بدهم يكى ساكت شد ديگرى بخدا پناهنده شده عرضه داشت هر گاه كار
بدينجا كشيده من از اين بچه گذشتم و او را بدين زن بخشيدم على ع تصديق كرده و خدا
را به بزرگى ياد نموده فرمود اين بچه متعلق به تست و اگر فرزند او بودى مهر مادرى
او را ساكت نميگذارد آن زن تصديق كرده كه حق با او و فرزند متعلق باوست.
عمر كه خود را از
ناراحتى در امان يافت براى على ع دعا كرده و گشايش خواست.
بچه شش ماهه
گويند زنى در شش ماهگى
بچه او متولد شد او را براى اجراى حد پيش عمر آوردند وى دستور سنگسار او را صادر
نمود.