عمر متنبه شده و بقدامه اطلاع داد كه بايد توبه كند تا از
كشتن نجات يابد پس از آنكه وى توبه نمود عمر ندانست چگونه بايد حد الهى را بر وى
اجرا نمايد در اين خصوص از على ع استمداد جست على ع فرمود او را هشتاد تازيانه بزن
زيرا شرابخوار چون شراب مىآشامد هذيان ميگويد و در آن هنگام افترا ميزند.
عمر طبق دستور آن حضرت
ويرا هشتاد تازيانه زد.
همبسترى با ديوانه
گويند در زمان عمر مردى
با زن ديوانه همخوابى كرد شاهد، در محضر عمر به عمل قبيح او گواهى داد عمر دستور
داد تا آن زن را تازيانه بزنند در راه با على ع تصادف كرد على ع ديد نامبرده را
بخوارى ميكشند و ميبرند پرسيد ديوانهاى كه از خاندان فلان كس است چرا او را بدين
خوارى ميكشيد گفتند مردى با او زنا كرده و فرار نموده و بينه بر عمل فجور اين زن
گواهى داده عمر دستور داده تا ويرا تازيانه زنند على ع فرمود او را برگردانيد و
باو بگوئيد اى ... مگر نميدانى اين زن ديوانه فلان خاندانست و رسول خدا ص فرموده
قلم تكليف از ديوانه تا وقتى كه بحالت جنونست برداشته شده، عقل و نفس او در گرو
ديگريست.
زن را بحكم حضرت امير ع
پيش آن غليظ القلب آورده و امريه حضرت ولايتمآب را باو گفته وى پسنديده دعا كرد و
گفت خدا درب گشايش را بروى على ع بگشايد كه نزديك بود با اين دستورم هلاك شوم و از
حد او درگذشت.
زن آبستن زناكارى را
بحضور عمر آوردند وى دستور داد تا او را سنگسار نمايند امير المؤمنين باو فرمود بر
فرض كه بتوانى مادر او را رجم كنى و بوى تسلط پيدا كنى چه حقى بفرزند شكم او دارى
كه