دو نفر مرد حضور رسول
خدا ص آمده در باره گاوى كه الاغى را كشته داورى خواستند يكى از آن دو عرضكردند يا
رسول اللَّه گاو اين مرد، الاغ مرا كشته رسول خدا فرمود پيش ابو بكر برويد و داورى
خود را از او بخواهيد آنها پيش نامبرده آمده قصه خود را بيان كردند ابو بكر گفت با
بودن رسول خدا ص چگونه پيش من آمديد گفتند خود آن جناب ما را پيش تو فرستاده ابو
بكر كه چاره را منحصر ديده و پاسخى نداشت جواب داد چارپائى چارپاى ديگر را نابود
كرده بصاحب آن حقى تعلق نميگيرد.
آن دو خدمت پيغمبر ص
مراجعت كرده قضيه را بعرض رسانيده رسول خدا فرمود پيش عمر برويد و از او داورى
بخواهيد و حكايت خود را براى او بگوئيد آنها پيش عمر آمده و پيشآمد خود را نقل
كردند عمر گفت با بودن رسول خدا ص چگونه پيش من آمديد گفتند خود پيغمبر ما را امر
كرد پيش تو بيائيم پرسيد چگونه نزد ابو بكر نرفتيد گفتند قبل از آمدن پيش تو حضور
وى رفتيم پرسيد در اين باره چه حكومتى كرد گفتند چنين و چنان گفت پاسخ داد منهم
بغير از قضاوت او داورى ديگرى ندارم چه آنكه هر دوى ما از يك جا آب ميخوريم آن دو
حضور پيغمبر اكرم شرفياب شده قضيه را بعرض رسانيدند رسول خدا ص فرمود حضور على
شرفياب شده حكايت بعرض او رسانيد تا ميان شما داورى فرمايد.
آن دو مرد حضور باهر
النور حضرت سلطان الأولياء شرفياب شده حكايت خود را بخاكپاى همايون او عرضه داشتند
فرمود اگر گاو بطويله الاغ وارد شده و او را كشته بايد بهاء الاغ بصاحبش داده شود
و اگر