و ما حكايت او را پيش از
اين [ص 50] نقل كرديم و در اينجا محتاج بتكرار نيست.
فصل- 33 ملاقات ابو
سفيان با پيغمبر
هنگامى كه ابو سفيان
بمدينه آمد تا معاهده ميان پيغمبر ص و قريش را تجديد كند و اتفاقا موقعى براى
انجام اين كار وارد شد كه بنى بكر و خزاعه با يك ديگر درافتاده و عده از خزاعه بر خلاف
پيمان بدست بكريها كشته شده بودند ابو سفيان از پيشآمد روز فتح بيمناك شده در عين
حال خدمت پيغمبر آمده و با حضرتش در خصوص تجديد عهد صحبت كرد ليكن پاسخ صحيحى
نشنيد.
ابو سفيان مأيوس گرديده
از حضور پيغمبر ص خارج شده با ابو بكر ملاقات كرد از وى كمك خواست و خيال كرد او
ميتواند نامبرده را به آرزو برساند و به پيغمبر در باره وى توصيه نمايد بهمين
مناسبت غرض خود را باو گفته ابو بكر گفت من از عهده اين كار برنمىآيم زيرا
ميدانست سؤال او به نتيجه نميرسد.
ابو سفيان خيال كرد هر
گاه با عمر ملاقات كند ممكن است به آرزوى خود نائل گردد تصادفا وقتى او را ديد عمر
ويرا با درشتى و سختى هر چه تمامتر از پيش خود رانده و چنان اين عمل عمر بوى تأثير
كرد كه نزديك بود رأى فاسدى در باره پيغمبر پيدا كند لهذا از وى روگردان شده بعزم
خانه على ع حركت كرد اذن گرفته داخل شد.
در آن وقت فاطمه و حسنين
ع همه حضور داشتند عرضكرد قرابت تو از ديگران نسبت بمن زيادتر