اسم الکتاب : رهاورد خرد، ترجمه تحف العقول المؤلف : ابن شعبه حرّاني الجزء : 1 صفحة : 41
است و شبه عمد آن است كه به چوبدستى و سنگ (بدون قصد) كشته
شود و در آن صد شتر ديه باشد و هر كه فزونتر خواهد به جاهليت باز گشته است.[1] (1) اى
مردم! ابليس نوميد شده كه در سرزمين شما پرستش شود ولى گذشته از پرستش، خشنود است
در پارهاى كارهاى خود كه آنها را كوچك مىشماريد[2] از او پيروى كنيد.
(2) اى مردم! إِنَّمَا
النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا يُحِلُّونَهُ
عاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً لِيُواطِؤُا عِدَّةَ ما حَرَّمَ اللَّهُ ...- همانا
نسيء و [كبيسه كردن سال و تغيير دادن ماه حرام] افزايش در كفر است كه كافران به
آن وسيله به گمراهى كشيده مىشوند، زيرا در سالى آن [ماه] را حلال مىشمارند و در
سالى حرام تا [ظاهرا] با شماره ماههايى كه خداوند حرام گردانده است برابر كنند».[3] به راستى
زمان چرخيده تا بدان وضعى رسيده كه خداوند آسمانها و زمين را آفريد (و حجّ به ماه
ذى حجّه افتاد) إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ
شَهْراً فِي كِتابِ اللَّهِ يَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها
أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ- بدانيد كه شماره ماهها نزد خداوند در كتاب الهى [لوح محفوظ
از] روزى كه آسمانها و زمين را آفريده است، دوازده ماه است، كه از آن چهار ماه
حرام است»[4] سه ماه پى
در پى، ذو القعده و ذو الحجّه و محرّم، و يكى تنها، رجب ميان جمادى و شعبان.[5] هان آيا
پيام را رساندم؟ ... بار الها
[1] جاهليّت حالت مردم پيش از اسلام است. امّت عرب
در آن دوران در حالت انحطاط و انحلال از ديدگاه ديانت و تمدّن و فضايل و اخلاق به
سر مىبرد، نه دين حنيف ستودهاى داشت و نه از وحدت قومى و پيوند ميهنى برخوردار
بود و به هيچ اصلى از اصولى كه فضايل آدمى بر آن استوار است پابند نبود. بتها را
مىپرستيدند و خونهاى يك ديگر را مىريختند و بهره پول مىخوردند و مرتكب جرايم
بزرگ مىشدند، دروغ مىگفتند و نيرومندان ناتوانان را نابود مىكردند، هرج و مرج
در عقايد و بىنظمى در اخلاق و آشفتگى در همزيستى رواج داشت. جز بتپرستى آيينى
نداشتند، هر قبيلهاى را بتى ويژه بود، به مىگسارى و قمار بازى و فخر فروشى به
پدران دل خوش داشتند و هر مرد هر چند زنى كه مىتوانست و وسايل زندگيش اجازه مىداد
مىگرفت و با زنان پدرانشان نيز ازدواج مىكردند و دختران را زنده بگور مىنمودند
و خونخواهى نزد ايشان حدّ و مرزى نداشت و اگر مدّعى بر حريف خود دست نمىيافت از
يكى از خويشاوندان او انتقام مىگرفت و گاه به گرفتن ديه، براى مقتول به مال
هنگفتى به اندازه شرافت او راضى مىشد و جز اين رسمها و آداب ناپسند و عادات زشت.
[2] در پارهاى نسخهها به جاى« فيما تحتقرون من
اعمالكم»« و رضى منكم بمحقرات الاعمال- از شما به كارهاى كوچك خشنود است» آمده
است.
[5] مراد پس انداختن موسم حجّ و محرّم از طرف مردم
روزگار جاهليّت است كه به خاطر منافع مادّى خود كه وقتى بازار گرم آنها با ماههاى
حرام مصادف مىشد تعطيل مىگشت، ماهها را عقب مىانداختند. زيرا سال قمرى به
اندازه معيّنى از سال شمسى كوتاهتر است و به اين سبب ماههاى قمرى از فصلى به فصلى
مىگردد و گاه موسم حجّ به زمستان و گاه به تابستان مىافتد و چه بسا كه موسم حجّ
با حضور بازرگانان از اطراف و اكناف نامناسب باشد، چون خواستند ماههاى حرام با
روزهاى گرم بازار ايشان تصادف نكند به چارهجويى پرداختند و با افزودن ايّام كبيسه
به پايان هر سال قمرى آن را با سال شمسى توافق دادند اين اقدام هر چند موجب حفظ
مصالح مادّى آنان مىشد ولى مستلزم تغيير فرمان خداى تعالى مىگشت. چون روزهاى حجّ
در آن سال كه حجّ بدرود انجام شد به زمان پيشين، يعنى حالت قبل از اين تغيير
قرادادى افتاده بود، پيامبر 6 فرمود:« هان اينك چرخ زمان به
جاى خود باز چرخيده است ...» مجلسى رحمه اللَّه در مجلّد چهاردهم كتاب بحار
الانوار پس از ياد كردن پارهاى گفتهها در تفسير اين آيه گويد: اين آيه را تفسير
ديگرى نيز هست كه گويد: مراد از« نسىء- عقب انداختن» افزودن يك ماه كبيسه به پارهاى
سالهاى قمرى است تا با سال شمسى برابر شود و اين از آن روست كه سال قمرى، يعنى
دوازده ماه قمرى، آن گونه كه در علم نجوم و حساب زيجها شناخته شده، سيصد و پنجاه و
چهار روز و يك پنجم يا يك ششم روز است و سال شمسى عبارت از بازگشت خورشيد از هر
نقطه مفروض در فلك طى گردش خاصّ خود به همان نقطه است كه به مدّت سيصد و شصت و پنج
روز و يك چهارم روز به استثناى كسرى اندك مىباشد. پس سال قمرى ده روز و بيست و يك
ساعت و تقريبا يك پنجم ساعت كوتاهتر از سال شمسى است و به سبب اين كمبود ماههاى
قمرى از فصلى به فصل ديگر مىچرخد و حجّ گاه به زمستان و گاه به تابستان و هنگامى
به بهار يا پاييز مىافتد و گاه كار معاملات را دشوار مىسازد، مخصوصا وقتى كه
موسم حجّ با حضور بازرگانان از اقطار و اكناف موافق نبود موجبات و اسباب تجارت و
زندگانى ايشان مختل مىشد. از اين رو دست به افزودن كبيسه زدند تا حجّ همواره
مصادف با زمان اعتدال هوا و رسيدن ميوهها و غلات باشد و اين زمان مقارن با رسيدن
خورشيد به نقطه اعتدال پاييزى بود. پس بر هر نوزده سال قمرى هفت ماه قمرى كبيسه
افزودند تا برابر نوزده سال شمسى گشت و بر سالهاى دوّم و پنجم و هفتم و دهم و
سيزدهم و شانزدهم و هجدهم قمرى هر كدام يك ماه افزودند و اين ترتيب را از يهوديان
و مسيحيان فرا گرفتند. آنان اين كار را بيشتر به خاطر مواسم اعياد خود مىكردند،
پس ماه افزوده شده« كبيس» نام داشت و آن را« نسىء»( يا مؤخّر) از آن سبب نامند كه
از جاى خود عقب انداخته شده و زايد بر آن نيز مؤخّر است. اين تفسير مطابق است با
آنچه از پيامبر 6 روايت شده كه در حجّ بدرود سخنرانى فرمود و
در ضمن بيانات خود در آن سخنرانى فرمود:« هان، زمان به جاى نخستين خود، به همان
صورت كه خداوند آسمانها و زمين را آفريد بازگشت. سال دوازده ماه است كه چهار ماه
آن حرام است، سه ماه پى در پى و يكى تنها، ذو القعده و ذو الحجّه و محرّم، و رجب
كه بين جمادى و شعبان است» و معنى آن اين است كه ماهها به حال آغازين خود بازگشته
و حجّ( واقعى) به ماه ذى حجّه( واقعى) افتاده و« نسىء- تأخير ماهها» كه در
جاهليّت مقرّر شده بود باطل شده است. حجّ بدرود موافق اصل در ماه ذى حجّه واقع شد
...» پايان كلام مجلسى.
كلمه« شهر» به معنى ماه در عربى
از« شهرت» و به مفهوم ظهور و وضوح است و از ان رو بر ماههاى قمرى اطلاق شده كه
مردم در پرداخت ديون و معاملات ديگر خود بدان نياز داشتند و ظهور و اختفاى ماه بر
عالم و جاهل و بيابانگرد و شهرنشين روشن و آشكار بود و همه مردم حتى اشخاص بيسواد
و بيابانى نيز مىتوانستند حساب آن را داشته باشند. و از اين رو مدار احكام اسلام
بر پايه ماههاى قمرى نهاده شده و دليل آن آيه 37 سوره توبه است و نيز خداى تعالى
در آيه 5 سوره يونس فرموده كه« اوست كسى كه خورشيد را روشن و ماه را تابان كرد و
براى آن[ ماه] منزلهايى معيّن كرد تا شمار سالها و حساب[ زندگى خود] را بدانيد»
و جايگزين شدن ماه در منازل خود سبب تمييز سالهاست و چون سال مربوط به گردش ماه
باشد اين حساب صحيح است، و نيز فرموده خداى تعالى در آيه 189 سوره بقره است كه« از
تو در باب هلالهاى ماه مىپرسند، بگو آن وقت نماى مردم و[ موسم] حجّ است».
اسم الکتاب : رهاورد خرد، ترجمه تحف العقول المؤلف : ابن شعبه حرّاني الجزء : 1 صفحة : 41