اسم الکتاب : توبه آغوش رحمت المؤلف : انصاريان، حسين الجزء : 1 صفحة : 134
خوبان و نيكان، پاكان و صالحان از او دورى
جستند، در حلقهى نيك نامان راه نداشت، نزديك مرگ پروندهى خود را ملاحظه كرد،
گذشتهى عمر را به بازبينى كشيد، رقم اميدى در آن نيافت، باغ عمل شاخى براى
دستآويز نداشت، گلستان اخلاق گلى براى زنده كردن مشام جان نشان نمىداد، از عمق
دل آهى كشيد و بر چهرهى تاريك اشكى چكيد و به عنوان توبه و عذرخواهى از حريم
مبارك دوست، عرضه داشت:
پس از مرگ، اهل شهر به مردنش شادى كردند و او را در بيرون شهر در
خاكدانى انداخته، خس و خاشاك به رويش ريختند!
آن مرد الهى در خواب ديد به او گفتند: او را غسل بده و كفن كن و در
كنار اتقيا به خاك بسپار.
عرضه داشت: او به بدكارى معروف بود، چه چيز او را به نزد تو عزيز كرد
و به دايرهى عفو و مغفرت رساند؟ جواب شنيد: خود را مفلس و تهيدست ديد، به درگاه
ما ناليد، به او رحمت آورديم. كدام غمگين از ما خلاصى خواست او را خلاص نكرديم،
كدام درد زده به ما ناليد او را شفا نداديم[1]؟
قسمتى از مشكل با ارايهى توبه برطرف شد
جابر جُعفى كه از معتبرترين راويان مكتب اهل بيت است، از رسول
باكرامت اسلام روايت مىكند:
سه مسافر به كوهى رسيدند كه غارى در آن كوه قرار داشت، به داخل غار
رفتند و به عبادت حق نشستند، سنگى بزرگ از بالاى كوه سرازير شد و در