را گفت زن حمد خدا نمود و خرجين را گشود و
از ميان آن زنجير، و لباس پشمينى بيرون آورد و گفت پسرم شب كه مىشد اين لباس زبر
را بر تن مىكرد و خود را با اين زنجير ببند مىكشيد و با خدايش بمناجات و گفتگو
مىپرداخت و در ضمن مناجات مىگفت: بارالها مرا از چينهدانهاى پرندگان محشور فرما
خدا هم دعاى او را مستجاب كرد.
مىگويم اگر حال بندهاى مثل حال اين جوان بود اين عمل هم براى او
رواست و چنين اثرى خواهد داشت خداوند بفضل و كرم خود و بحق اولياء شبزندهدارش و
اهل خلوت و انس با او چنين حالاتى را نصيب ما گرداند.
[در بيان مراتب عمل]
و بدانكه عمل عملكنندگان، چه اقوال، و چه افعال آنها بر سه وجه است:
اول اينكه قول و عمل انسان از حال و از صفتى كه در قلب است نشأت
بگيرد، زيرا دل آنگاه كه از مرگ فرزند مثلا بسوزد بدون هيچ تصنع و ريا،
خواهناخواه اشكش جارى مىشود و نالهاش بلند مىگردد و اظهار حزن و اندوه مىكند،
و تمام اينها بىاختيار از دل فرزند از دست داده بر مىخيزد، هم چنين اگر كسى
بفراق عزيزى گرفتار شود بىاختيار حديث غم مىگويد و از جدائى شكوه مىكند و اظهار
شوق و عشق مىنمايد و زبان حالش چنين است:
چون
شب آمد همه را ديده بيار آمد و من
گوئى
اندر بن مويم سر نشتر مىشد
و همينطور اگر متوجه شود كه حبيب به او مىنگرد و شاهد احوال او است
بىاختيار زبان بتضرع و زارى و نياز مىگشايد و به خاك مىافتد