و زود است كه پروردگارت به تو عطا كند، تا
تو خشنود و راضى گردى.
همه اينها سعه رحمت و فضل و بخشش حق تعالى را نويد مىدهد.
و باعث رجاء و اميدوارى بنده مىگردد، ولى لازم است كه بنده در
استخلاص و رهائى خويش از غرور در اين مورد كوشا باشد چرا كه نفس و هواهاى نفسانى
گاهى انسان را به غرور مىكشاند و عدم مبالات و بىتوجهى بامور دينى را با رجاء و
اميدوارى بر او مشتبه مىسازد و اگر چنين احتمالى پيش آمد مىبايست كه انسان
بعلائم و نشانههائى كه هريك از اين دو دارند حال خويش را مشخص سازد كه آيا واقعا
در طريق رجاء و اميدوارى قدم برمىدارد و يا گرفتار بىتوجهى و عدم مبالات در امور
دينى شده است، از نشانههاى رجاء، طلب و از شواهد عدم مبالات در دين، كسالت و
تنبلى در انجام وظايف است.
و اما حياء
منشأ آن معرفت جلال خداوندى و جمال او و آگاهى از مقام عفو و رفتار
نيك او با بندگان و كثرت نعمتها و عدم رضايت او براى بنده به نعمتى غير نعمت ديگر،
و عدم غفلت او از مراقبت احوال بنده، با توجه به قبايح اعمال خود و سوء معامله و
رفتارش با اين پروردگار مهربان و نفاق در حضور او با علم او باين حقيقت، مىباشد،
و هرگاه كه اين معرفتها براى بنده حاصل شد و آنچه كه بر خلاف اين معرفت و-
آگاهىهاى او است از خود مشاهده كرد همان حالتى كه در چنين شرايطى بر او عارض
مىشود حياء است. و هركس كه در ميدان هيبت پروردگار قدمى از روى حياء و شرمسارى
بردارد برايش از عبادت هفتاد سال بهتر خواهد بود.