«اللّهمّ، إنّى أسألك بأنّ لك الحمد، لا إله إلّا أنت [المنّان]
بديع السّموات و الأرض، يا ذا الجلال و الإكرام، أن تصلّى على محمّد و آل محمّد، و
أن تجعل لى من أمرى فرجا و مخرجا، و ترزقنى من حيث أحتسب و من حيث لا أحتسب.»
- خداوندا، همانا از تو درخواست مىنمايم به حقّ اينكه ستايش مختصّ
توست، معبودى جز تو كه [بسيار بخشندهاى و] نو آفرين آسمانها و زمين هستى وجود
ندارد، اى صاحب بزرگى و بزرگوارى كه بر محمّد و آل محمّد درود فرستى، و در امر من
گشايش و راه بيرون آمدنى قرار دهى، و چه از آنجا كه گمان دارم و چه از آنجا كه
گمان ندارم، روزىام دهى.
اينك مىگويم: حضرت يوسف 7 به امور گوناگونى امتحان شد،
شايد در هر بلا و گرفتارى، دعا يا دعاهايى داشته، و چه بسا كه آن بزرگوار دو دعاى
نخست را كه پيشتر ذكر نموديم در زندان عزيز مصر، و دعاى سوّم را هنگام محبوس شدن
در چاهى كه برادرانش وى را بدان انداخته بودند، خوانده است.
دعاى بعد از سلام دو ركعت چهارم
قابل توجّه است كه اين دعا، دعاى جليل و عظيمى است، و ما آن را به
چندين سند روايت كردهايم، دو طريق آن را در اينجا ذكر مىكنيم، زيرا در الفاظ دعا
كه به سندهاى مختلف نقل شده، افزونى و كاستى وجود دارد.
طريق اوّل: علىّ بن نصر نامهاى به حضرت[1]
نوشت و از او درخواست نمود كه در ذيل آن دعايى مرقوم فرموده و به وى بياموزد، كه
در اثر خواندن آن از گناهان محفوظ بماند، و نيز دعايى باشد جامع بين حوائج دنيا و
آخرت. حضرت به خطّ
[1] ظاهرا مقصود امام جواد 7 است، به
جامع الرّواة، ج 1، ص 606 رجوع شود. و نيز ناگفته نماند كه اسم راوى در يك نسخه
كافى علىّ بن بصير، و در نسخه ديگر آن علىّ بن نصير، و در متن فلاح السائل( كه
ظاهرا سيّد نسخه ديگر كافى را داشته و از روى آن نقل فرموده)« علىّ بن نصر» است،
چنان كه در جامع الرّواة نيز چنين است.